• وبلاگ : عصمت infallibility
  • يادداشت : داستان حضرت يونس(عليه السلام)
  • نظرات : 0 خصوصي ، 9 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + نورا 
    عالي بود ممنون
    + 00000 
    + 00000 
    سلام خيلي متشکرم.موفق باشيد.
    + مينا 
    سلام
    در مورد داستان يونس سوالي در ابتدا عنوان شد که تا آخر به جوابش نرسيديم
    + مبينا قاليچي 

    خسته نباشي خيلي عالي بود دوستون داريمخداحافظ
    كمي فكر كن يك رجوع هم به تفسير نمونه : خواهي ديد خيلي زود قضاوت كردي.....

    اگر غرض در کار نبود يه نگاه به تفسير نمونه کار حل بود.

    - حرفا در قضاوتي خوشبينانه؛ بچه گونه والا مغرضونه هستن.

    زنده باد آدم حق طلب و منصف ؛ چه ايراني چه سياه چه مرد وچه..........

    اگر رجوع كردي نفهميدي بگو جواب بنويسم

    + وليد 
    پرسش:
    در اين جا سه خطاي قرآني براي اثبات عدم وحي بودن آن ارايه مي شود :
    1ـ در زمان ((محمد)) بر اساس نظريه ي هيئت بطليموسي ،مردم زمين را صاف و آن را مركز عالم مي دانستند ،دقت در قرآن (تازي نامه)مشخص مي سازد ،اين خطا به قرآن وارد شده است توضح آن كه تازي نامه در سوره ي ((ق)) به صراحت بيان مي دارد ((والارض مددناها)) و اين مشخص مي سازد كه زمين را صاف مي داند مخصوصاَ اين كه در جاي ديگر بيان مي دارد ((والارض فرشناها)) و البته مشخص است كه ((فرشناها)) به معناي محل آرامش و امثال آن نمي باشد ،زيرا در نتيجه ي جمع ميان ((مددناها)) و ((فرشناها)) گفته ي ما برداشت مي شود يعني آن معناي ديگر فرشناها به معناي محل آرامش با مددناها نامانوس مي نمايد لذا معناي ديگر آن كه صاف بودن است مورد تاييد قرآن است .
    علاوه بر اين روايات وارد شده از پيامبر اسلام ،اين مسئله را مشخص مي سازد ،زيرا در صحيح بخاري ـ نوشته ي محمد بن اسماعيل و معتبرترين كتاب اهل سنت ـ آمده است كه محمد به اباذر مي گويد : ((مي داني خورشيد پس از غروب به كجا مي رود؟
    اباذر مي گويد : الله و پيامبرش داناترند .
    محمد مي گويد: خورشيد پس از غروب به نزد عرش الله مي رود و از او درخواست مي كند كه آيا در روز ديگر طلوع كند يا خير و خدا به او اذن مي دهد و همانا روزي خواهد رسيد (منظور ظهور قائم) كه خدا به او اين اجازه را نخواد داد و خورشد از غرب طلوع مي كند ))
    لازم به ذكر است كه روايت مزبور ـ كه راوي آن اباذر و صحيح الاسناد مي باشد ،مورد تاييد شيعه نيز است .
    روشن است در روايت مزبور محمد زمين را صاف دانسته است .
    هم چنين بزرگ ترين اشتباه قرآني كه بر اشتباه مذكور صحه مي گذار در قسمت 86 سوره ي كهف است كه ذولقرنين به مكاني مي رسد كه خورشيد در آب تيره اي (باتلاق) غروب مي كند و آن جا قومي را مي يابد كه مسئله ي مزبور بنا به اتفاق منتقدين قرآن ،بزرگ ترين يا حدااقل يكي از بزرگ ترين اشتباهات علمي قرآن است و در تاييد مطالب ياد شده است .
    لازم به ذكر است كه در سوره ي ((ق)) ،الله ـ دوست خيالي محمد ـ در ادامه ي سوره ي ((ق)) كه مي گويد والارض مددناها سپس بيان مي دارد ((والقينا فيها رواسي)) يعني محمد نمي دانسته است كه كوه ها بر اثر فرسايش زمين به وجود آمده است و گمان مي برده است كه كوه ها از خارج بر زمين افتاده است ((والقينا)) و مسئله ي مذكور نيز خطايي ديگر است .
    ((بن باز)) ـ مفتي اعظم سابق عربستان ـ هم واره مي گفت كه زمين صاف است و هر چه به او مي گفتند كه زمين صاف نيست و كروي است و اين يك امر مسلم و حتمي است ابداَ قبول نمي كرد و مي گفت در قرآن آمده است كه زمين صاف است .
    تا اين كه چهار نفر از علماي پاكستاني نزد او رفتند و قسم بالله ،والله و تالله خوردند كه زمين صاف نيست و گرد است .
    با اين حال وي در آخر عمر باز هم مي گفت زمين صاف است و توبه نمود از اين كه يك بار در نزد علماي مذكور پذيرفت كه زمين گرد است .
    لازم به ذكر است كه ((بن باز)) با اين كه كور و نابينا بود ،چنين چيزي را نمي پذيرفت لكن بديهي است كه ((تعصب)) از هر ((كوري و نابينايي)) بدتر است .
    البته ممكن است شما بگوييد كه تازي نامه در مطالبي از جمله در ((سوره ي الرحمن)) مي گويد رب المشرقين و رب المغربين و اين مسئله مشخص مي ساز كه تعدد مشرق و مغرب جز با كروي بودن زمين قابل توجيه نيست ،لذا اين آيه حتي از معجزات قرآن است !
    در پاسخ به چند نكته توجه داده مي شود كه
    اولاَ دليل اين كه در سوره ي الرحمن همه چيز به صورت دو تا دو تا آمده است و دليل اين كه دو تا مشرق و مغرب در نظر گرفته شده است اين است كه در سوره ي الرحمن واقع شده است زيرا در اين سوره همه چيز به صورت مثني آورده شده است .
    ثانياَ چگونه فقط با كروي بودن زمين قابل توجيه است؟
    روايتي از علي بن ابيطالب در دست است كه كه دليل مسئله ي مزبور را آن مي داند كه در تابستان و زمستان محل طلوع و غروب خورشيد فرق مي كند و از همين جهت آن را دو تا و در جايي ديگر به صورت جمع ((المشارق و المغارب)) آورده شده است ،بنا بر اين توجيهات مذكور چيزي را به اثبات نمي رساند .
    2ـ محمد گمان مي كرده است كه قلب جايگاه تفكر است و اين مسئله به چند دليل است
    اولاَ : به سند معتبر آمده است كه وي مي گويد در دوران جواني فرشتگاني به نزد من آمدند و سينه ي من را شكافتند و قلب من را شستند و در آن حكمت ريختند و البته در ضمن روايت به همين قلب خويش اشاره مي نمايد .
    در قرآن در سوره ي حج قسمت 46 آمده است كه آيا در زمين سير نکردند ؛تا براي آنان قلب هايي باشد که با آن بيانديشند يا گوش هايي که با آن بشنوند چرا که چشم هاي آنان کور نمي شود بلکه قلب هايي که در سينه هاست کور مي شود
    بنا بر اين در اين آيه مي گويد كه قلب هايي كه در سينه ها است كور مي شود و اين چه توجيهي مي تواند داشته باشد؟
    ممكن است بگوييد كه در قاموس فيروزآبادي آمده است كه قلب به دو معنا است اما بايد به دو نكته توجه داشت:

    در خواست دارم در صورتي که پاسخي
    در خصوص مطالب مذکور داريد آن را بيان داريد و در صورتي که چنين نمي باشد ؛چرا از کتاب و ديني که با توجه به علوم ((مسلم))کنوني نادرستي آن مشخص است ؛پيروي مي نماييد؟

    با سلام . وبلاگ جالبي داريد . در صورتي كه مي خواهيد وبلاگ شما در وبلاگ معرفي وبلاگ تبليغ رايگان شود به اين وبلاگ سري بزنيد .

    التماس دعا