سفارش تبلیغ
صبا ویژن
کسى را که چهار چیز دادند از چهار چیز محروم نباشد : آن را که دعا دادند از پذیرفته‏شدن محروم نماند ، و آن را که توبه روزى کردند ، از قبول گردیدن ، و آن را که آمرزش خواستن نصیب شد ، از بخشوده گردیدن ، و آن را که سپاس عطا شد از فزوده گشتن . و گواه این جمله کتاب خداست که در باره دعاست « مرا بخوانید تا بپذیرم . » و در آمرزش خواستن گفته است : « آن که کارى زشت کند یا بر خود ستم کند سپس از خدا آمرزش خواهد ، خدا را بخشنده و مهربان مى‏یابد . » و در باره سپاس گفته است : « اگر سپاس گفتید براى شما مى‏افزاییم . » و در توبت گفته است : « بازگشت به خدا براى کسانى است که از نادانى کار زشت مى‏کنند ، سپس زود باز مى‏گردند ، خدا بر اینان مى‏بخشاید و خدا دانا و حکیم است . » [نهج البلاغه]
 

 

 

عصمت infallibility

 

آیا تورات انجیل و زبور تحریف شده اند؟

 

تفسیر قرآن مقام معظم رهبری: تحریف توراه و انجیل و زبور داود

 متأسفانه تعلیمات پیغمبران گذشته بطور کامل باقی نمانده، یعنی در همین توراه و انجیلی که الان موجود است و امروز در دسترس ماست حرفهایی وجود دارد که خیلی واضح اینها نمی‌تواند وحی الهی باشد مخصوصاً در انجیل، زیرا انجیل در شرایط بسیار سختی جمع‌آوری شده و تعلیمات حضرت عیسی در اختیار هیچ‌کسی نیست، خود مسیحی‌ها این را ادعا نمی‌کنند. بلکه انجیل را به روایت اصحاب عیسی که بعضی از آنها حتی با زمان حضرت عیسی فاصله هم داشتند به روایت آنها نقل می‌کنند. یعنی هر کسی در حافظه‌ی خودش یک چیزی داشته آنرا روی کاغذ نوشته، البته منحصر به این چهار انجیلی که الان هست و به آنها می‌گویند اناجیل اربعه نیست، بلکه دهها انجیل نوشته شده، منتها بعد که دیدند انجیل‌ها متعدد است و هرکس می‌آید به میل خودش یک چیزی می‌گوید و یک چیزی می‌نویسد و با روایتی نقل می‌کند محدود کردند.

بنابراین چیز کاملی از پیغمبران گذشته نمانده وتوراه هم کم و بیش همینطور است و خیلی تحریف شده، زبور داود را هم که الان موجود است و عهد عتیق و عهد جدید را مسیحی‌ها با هم چاپ می‌کنند و در اختیارشان هست آنرا مزامیر گذشته آن هم همینطور است. بنابراین: آنچه از معارف پیغمبران دراختیار مسلمان قرار می‌گیرد، مسلمان او را می‌پذیرد و قبول دارد، چون احکام متفاوتند،‌ اما معارف معارف یکسانی هستند، شناخت‌ها عوض نشدند و جهان‌بینی در تمام این کتابها آسمانی یکی است، اگر چه احکام بر حسب زمانهای مختلف تفاوتهای کم و بیشی کرده است .





  • کلمات کلیدی : تفسیر قرآن

  • ::: شنبه 86/10/15 ::: ساعت 11:3 عصر :::   توسط شهرمجازی قرآن کریم 
    نظرات شما: نظر

    آیا همه پیامبران حامل یک سخن واحد بودند؟

     

    تفسیر قرآن مقام معظم رهبری: خط واحد نبوت و لزوم ایمان به همه‌ی پیغمبران الهی

     اینکه ما بگوئیم آن حقیقتی که بر پیغمبر ما نازل شده او را قبول داریم، لکن آنچه که بر پیغمبرهای دیگر نازل شده قبول نداریم، اینجا جایی برای تعصب نیست، بسیاری از انسانهای معاصر بعثت پیغمبر را همین تعصب به گمراهی کشاند و آنها را نابود کرد، قرآن از یهود این را نقل می‌کند لولانزل هذا القرآن علی رجل من القریتین عظیم (31 – زخرف ) این را مشرکین می‌گفتند: چرا قرآن بر ماها و بر شخصیت‌های بزرگ ما نازل نشد؟ یعنی اگر همین وحی بر او نازل می‌شد قبول می‌کرد. اما چون بر این نازل نشده قبول نمی‌کند. یهود چون شنیده بودند در تورات آمده استکه پیغمبر خاتم خواهد آمد، می‌گفتند این خاتم باید از میان بنی‌اسرائیل باشد و چون از میان عرب مبعوث شده است، پس او را ما نمی‌پذیریم و به او ایمان نمی‌آوریم و این گمراهی بود در حالی که اگر او از سوی خداست، و اگر نشانه‌های وحی الهی در او مشاهده می‌شود و اگرمعارف و روشنائی‌های درس‌های الهی دراو وجود دارد چه تفاوتی می‌کند که بر چه کسی نازل شده و لذا مسلمانان همچنانکه به وحی نازل شده بر پیغمبر خودشان ایمان دارند به وحیی که بر پیغمبران گذشته مثل: موسی و عیسی و ابراهیم هم نازل شده ایمان دارند. که درجاهای متعددی از قرآن این معنا تکرار شده، از جمله این آیه که می‌فرماید: لا نفرق بین احد من رسله (28 – بقره) ما میان پیغمبران خدا هیچ تفاوتی نمی‌گذاریم، یعنی ما که مسلمان هستیم، به موسی به عنوان پیغمبری می‌شناسیم ایمان داریم، برای آنها احترام قائلیم و آنها را بندگان والای خدا می‌دانیم. این یک نکته و نکته‌ی دوم که از این: ((وماانزل الیک و ماانزل من قبلک)) استفاده می‌شود اینست که: خط روشن نبوت یک خط واحد است و خطوط جداگانه و مختلف نیست، یعنی اگر شما ایمان به همه‌ی پیغمبران دارید لازمه‌اش این است که همه‌ی پیغمبران سخن واحد یا سخنی مکمل سخن یکدیگر آورده باشند، والا اگر بین سخن‌های آنها تناقضی وجود داشته باشد ممکن نیست به همه ایمان داشته باشید، زیرا نمی‌شود انسان ، هم به کسی اعتقاد داشته باشد و هم به کسی دیگر که ضد اوست،‌چنین چیزی ممکن نیست.

     ادامه مطلب...



  • کلمات کلیدی : تفسیر قرآن

  • ::: شنبه 86/10/8 ::: ساعت 11:59 عصر :::   توسط شهرمجازی قرآن کریم 
    نظرات شما: نظر

    معنای انزال چیست؟

     

    تفسیر قرآن مقام معظم رهبری: نکته‌ای در معنای انزال

     در معنای انزال یک نکته‌ی کوتاهی را عرض می‌کنم: انزال یعنی (نازل شدن) از بالا به پائین فرو فرستادن در زبان عربی که می‌گویند نزول باران، چون باران از بالا می‌آید پائین، ( در بالا و پائین مادی و محسوس ) در یک مواردی پائین آمدن محسوس نیست و بالا و پائینی، بالا و پائینی‌ی مادی نیست. در اعتبارت عربی گفته می‌شود که مثلاً: پیام فلان شخص امیر را از محل او نازل کردند (فرو فرستادن) ممکن است آن جایی که امیر در آن ساکن هست یک زیرزمینی باشد، اما نمی‌گویند پیام امیر از زیر زمین بالا آمد اینجا پائین و بالائی مادی مورد نظر نیست، بلکه چون مقام امیر را مقام والایی فرض کرده، می‌گوید: پیام او بر رعیتش که از او پائین‌تر بود نازل شد. (این تعبیر، عربی است) پس نزول قرآن ونزول وحی الهی به این خاطر تعبیر به نزول می‌شود که از ساحت‌الوهیت و از پیشگاه خداوند متعال که یک ساحت والا و بالایی است،‌به سمت انسان که در مرتبه‌ی پائین و نازلی است فرود می‌آید. این یک اعتبار است و به یک اعتبار دیگر که دقیق‌تر است، از اعتبار اول: مفاهیم کلی در کلیت خودشان در حالی که به شکل حقیقت خودشان هستند در یک سطح دست نیافتنی‌اند و اگر بخواهند به مغزهای انسانها منتقل بشوند بایستی به سطح کلمات تنزل کنند سطح حقیقت از سطح کلمات والاتر و بالاتر است. مثلاً: مسئله‌ی وجود خدا، یا وحدانیت خدا که در قرآن مکرر ذکر شده یک حقیقت والایی است، اگر این حقیقت بخواهد به ذهن انسانها منتقل بشوند، محتاج این است که در غالب کلمات قرار بگیرد، یعنی تنزل کند به شکل کلمات و به شکل امواج صوتی که متکی بر دهان و زبان و حنجره‌ی انسانهاست در بیابید و این را می‌گویند نزول.

     معارف الهی از سطح الوهیت و ربوبیت خود که در حد نفس معارف و اصل معارف است، تنزل می‌کند به شکل الفاظ و کلمات در می‌آید و از دل پیغمبر بر زبان پیغمبر جاری می‌شود و از زبان پیغمبر در فضا پخش می‌شود و مستمعین آنرا می‌شنوند و قبل از آنکه به ذهن پیغمبر (ص) بیاید، چون پیغمبر(ص) در مرحله‌ی مادی است و یک بشر است برای اینکه به سطح پیغمبر برسد، باز از سطح ربوبی تنزل پیدامی‌کند (این هم خودش یک تنزل است) و از ساحت پروردگار این معرفت قرآنی فرود می‌آید تا می‌رسد به قلب پیغمبر، یعنی بر پیغمبر نازل می‌شود. پس وقتی معرفت قرآنی به شکل انسان فهم در‌می‌آید این تنزلی است که آن معرفت از جایگاه خود پیدا کرده تا رسیده به سطح قابل دسترسی انسان، و به فرض محال اگر فرض می‌کردیم: بنابود این معرفت را به شکلی در بیاورند که حیوانات هم بفهمند، باز یک تنزل بیشتری لازم داشت، که البته چنین فرضی واقعیت خارجی ندارد، اما چون مرتبه‌ی حیوان پائین‌تر از مرتبه‌ی انسان است، اگر قرار بود این آیات به حیوان هم برسد باز باید از این سطحی که برای انسان قابل فهم و دسترسی هست بیشتر تنزل پیدا می‌کرد، و اگر فرض کنیم که به جمادات هم برسد باز تنزل بیشتری لازم داشت که به این در قرآن اشاره شده می‌فرماید: لوانزلنا هذا لقرآن لرایته خاشعاً متصدعاً من خشیه‌الله (12- حشر)

     اگر ما این قرآن را برکوهی (که یک جماد است) نازل می‌کردیم آنوقت می‌دیدی که کوه در مقابل خدا خاضع می‌‌شد و از خشیت الهی متلاشی می‌گشت، که البته این آیه جزو آن آیات قابل تدبیر قرآن است که خودش هم بلافاصله می‌فرماید: وتلک الامثال نضربها للناس لعلهم یتفکرون: این مثل‌ها را برای انسانها می‌زنیم تا قدری فکر کنند، که متأسفانه فکر و تدبر در آیات قرآن بین مردم ما معمول نیست، ولذا خوب است پیرامون همین آیاتی که الان ما معنی می‌کنیم قدری تأمل کنید و فکر کنید. پس اینکه آیه شریفه می‌فرماید: کسانی که ایمان می‌آورند به آن وحی که بر تو فرستاده شده و همچنین به آنچه پیش از تو فرو فرستاده شده است، این هم یک خصوصیت است.

    منبع: پایگاه اطلاع رسانی دفتر مقام معظم رهبری



  • کلمات کلیدی : تفسیر قرآن

  • ::: سه شنبه 86/10/4 ::: ساعت 12:56 صبح :::   توسط شهرمجازی قرآن کریم 
    نظرات شما: نظر

     

    تفسیر قرآن مقام معظم رهبری: تعلیم ویژه و هدایت ویژه الهی در قالب وحی

     

     

    پس اعتقاد به وحی، و ایمان به اصل وحی، یک شرط اصلی و یک عنصر اصلی است. اما اینکه وحی چگونه چیزی است؟ آن موکول به بحث‌های معارف است که معلوم می‌کند وحی و جوهر وحی و حقیقت وحی چیست؟ لذا این را ما اینجا بحث نمی‌کنیم. اما بطور خلاصه: وحی عبارت است از: تعلیم ویژه الهی و هدایت ویژه الهی به بنده‌ی برگزیده‌اش پیغمبر، که او هم این هدایت و این تعلیم را در اختیار انسانهای دیگر می‌گذارد. پس مسأله‌ی اول مسأله‌ی وحی است که درفقره‌ی اول می‌گوید: والذین یؤمنون بما انزل الیک: به آنچه بر تو نازل شده و بسوی تو فرستاده شده است ایمان می‌آورند، که منظور از آنچه فرو فرستاده شده، معارف اسلام و احکام اسلام، یعنی همین چیزهایی است که اسلام برای ساختن انسان در مرحله‌ی عقل و ذهن، و در مرحله‌ی اخلاق، و در مرحله‌ی عمل به انسان تعلیم داده چون مجموعه‌ی برنامه‌های دین، و از جمله برنامه‌های اسلام سه منطقه‌ی اساسی از وجود انسان را بایستی فرا بگیرد و پوشش بدهد. یک منطقه، منطقه‌ی عقل انسان است که عقل را از گمراهی‌ها نجات بدهد، ولذا افکار و تصورات و فهم درست از حقایق عالم در این منطقه قرار می‌گیرد. تفسیرات مربوط به زندگی انسان، مربو به آخرت، مربوط به شناخت انسان، مربوط به شناخت آفرینش و آنچه در اصطلاح به آن جهان‌بینی می‌گویند، اینها در منطقه‌ی عقل قرار دارند. و وحی در مجموعه‌ی خودش، این منطقه را فرامی‌گیرد، یعنی انسان را در زمینه‌ی عقلیات و ذهنیات هدایت می‌کند. همین افکار گوناگون فلسفی‌ای که انسانها از قرنهای متمادی تا امروز بر سر او بحث‌ها کردند و مکاتب گوناگونی را بوجود آورند، در زمینه‌های اصلی‌ی زندگی انسان اشارات روشنی وحی دارد، که فلسفه‌ی اسلامی هم از این وحی سرچشمه می‌گیرد. پس یک منطقه منطقه ذهن و عقل است.

     

    منطقه‌ی دوم: منطقه‌ی روح انسانی است که به آن اخلاق می‌گوئیم. روان انسان دچار آلودگیها و تیرگی‌ها و زشتی‌ها و کج‌رویهایی می‌شود که از خصوصیات وجود انسان و زندگی‌ی او سرچشمه می‌گیرد. فرضاً انسانها ممکن است دچار بخل بشوند و این بخل سعادت انسان را مختل می‌کند. اگر انسانها بخیل باشند، یعنی حاضر نباشند به یکدیگر خیر برسانند، این، زندگی انسان را تحت تأثیر قرار خواهد داد، یا اگر انسانها دچار حرص بشوند، یعنی میل به افزون طلبی‌ی خارج از حد هدایت شده و کنترل شده در فرآورده‌های زندگی و مال دنیا، و این قبیل چیزها پیدا کنند، یا انسانهای مبتلای به (جبن) ترس افراطی و بی‌اندازه بشوند و از ورود در میدانهای زندگی که غالباً با خطر همراه است بترسند و پرهیز کنند، یا انسانها نسبت به یکدیگر دچار کینه بشوند، یا نسبت به مسائل زندگی دیگران یا مسائل زندگی حیات دچار سهل‌انگاری بشوند، یا دچار فریب یا ریاکاری بشوند، و از این قبیل رزائل اخلاقی که اینها پستی‌ها و دنائت‌ها و تیرگی‌ها در روح انسان است، هدایت وحی شامل اینها هم می‌شود به عنوان منطقه‌ی دوم که هدایت وحی و برنامه‌ی الهی و آسمانی ادیان سعی می‌کند اینها را برطرف بکند.

     

    منطقه‌ی سوم: منطقه‌ی عمل و منطقه‌ی‌کارکرد آنها در زندگی است، یعنی چه کاری را بکنیم و چه کاری را نکنیم؟ که این منطقه‌ی سوم، بلاشک ارتباط مستحکمی با آن دو منطقه‌ی قبلی دارد، یعنی عقلیات و ذهنیات در چگونگی عملکرد تأثیر می‌گذارند همچنانکه روحیات و خصلت‌ها هم در چگونگی عملکرد تأثیر می‌گذارند و این سه منطقه مجموعه‌ی وحی الهی را شامل می‌شود. یعنی برنامه‌ی آسمانی ادیان و دین پیغمبرخاتم(ص) شامل هر سه اینهاست که باید به این سه ایمان آورد و آنچه نازل شده قرآن است که شامل این سه منطقه است.





  • کلمات کلیدی : تفسیر قرآن

  • ::: سه شنبه 86/9/27 ::: ساعت 12:45 صبح :::   توسط شهرمجازی قرآن کریم 
    نظرات شما: نظر
    مقام معظم رهبری

    تفسیر قرآن مقام معظم رهبری: چگونگی تحقق اطاعت از خدا

     

    در اینکه چگونه اطاعت از خدا تحقق پیدا خواهد کرد؟ جای صدگونه گمان و تصور باطل هست اگرکسی به خدا معتقد بود، یعنی عقلش او را در مقابل حقیقت وجود خدا خاضع کرد، دیگر نمی‌تواند منکر شود. آیا آفرینش را و این ماشین عجیب و پیچیده کائنات را مهندس و سازنده‌ای نیست؟ حالا اگر خدا را قبول کرد، اما وحی را و اینکه خداوند میان خودش و میان انسانها رابطه‌ای ایجاد خواهد کرد اگر قبول نکرد، آنوقت هرچه را به ذهن خود او رسید او را وحی الهی خواهد پنداشت، وحکم الهی خواهد دانست؟! در حالی که همیشه‌ اینطور نیست که عقل انسان به راه ثواب برود، بلکه در موارد بسیاری هم خطا خواهد کرد. عقل احتیاج به مرشد و کسی او را ارشاد کند و به او تعلیم بدهد دارد تا چگونه فهمیدن و چگونه دیدن و تشخیص حقیقت را از باطل بدهد.

     

    بسیاری از چیزهای باطل در چشم انسانهای عاقل حقیقت جلوه می‌کند، دلیلش هم این است که شما می‌بینید انسانهای گوناگونی بر سر مسائل گوناگونی با هم اختلاف تشخیص دارند. ولذا اگر درباره‌ی مسائل اساسی زندگی انسان و تکلیف اساسی، عقل‌ها با هم تصادم پیدا کردند که حتماً می‌کنند، راه ارشاد عقل به جز وحی خدا چیست؟





  • کلمات کلیدی : تفسیر قرآن

  • ::: جمعه 86/9/23 ::: ساعت 12:8 صبح :::   توسط شهرمجازی قرآن کریم 
    نظرات شما: نظر
    مقام معظم رهبری

    تفسیر قرآن مقام معظم رهبری: خصوصیت ایمان به وحی

     

    در اینجا هم دوخصوصیت دیگر هست. اولاً: ایمان به وحی در هر دو جمله مورد توجه قرار گرفته و این دو جمله در این معنا با هم مشترکند. یعنی یکی از نشانه‌ها یا از عناصر و ارکان تشکیل دهنده‌ی آن تقوایی که مایه هدایت و مایه‌ی نورانیت انسانی است، همین است که ایمان می‌آورند به وحی و وحی را قبول می‌کند، منتها اینکه این وحی مطلق است به پیغمبر اسلام یا پیغمبرهای دیگر.

     

    پس خصوصیت اولی که در این دو فقره و این دو عبارت وجود دارد، اصل ایمان به وحی است که این هم، در تشکیل شخصیت تقوا در انسان یک عنصر لازمی است! ممکن است کسی بخدا ایمان داشته باشد، لکن به وحی ایمان نداشته باشد، این کافی نیست، لذا در قرآن در مورد عدیده اطاعت پیغمبر پس از اطاعت خدا ذکر شده: اطیعوالله و اطیعو الرسول خدا را اطاعت کن و پیامبر را اطاعت کنید. در حالی که شما پیرو پیغمبر هستید می‌کوئید: معلوم است من وقتی خدا را اطاعت کردم پیغمبر را هم اطاعت کرده‌ام. بله شما این‌جور هستید، چون به پیغمبر (یعنی به وحی) اعتقاد دارید، اما اگر کسی به وحی اعتقاد نداشته باشد آنوقت دیگر اطاعت از پیغمبر وجود ندارد.





  • کلمات کلیدی : تفسیر قرآن

  • ::: سه شنبه 86/9/20 ::: ساعت 12:59 عصر :::   توسط شهرمجازی قرآن کریم 
    نظرات شما: نظر

    تفسیر قرآن مقام معظم رهبری: اقامه نماز

     

    ویقیمون الصلوه: ونماز را به پا می‌دارند. من بارها این را گفته‌ام که به پاداشتن نماز غیر از گزراندن نماز است و متأسفانه در بعضی از ترجمه‌ها مشاهده می‌شود می‌نویسند و نماز می‌گزارند، در حالی که نمازگزاردن در عربی می‌شود ((یصلون)) و ((یقیمون الصلوه)) یعنی نماز را بپا می‌دارند، پس به پا داشتن نماز چیزی بیش از گزاردن نماز است، که البته نمازگزاردن را هم شامل می‌شود. یعنی اگر شما بخواهید جزو نماز بپادارندگان باشید نمی‌توانید نمازگزاردن را ترک کنید. بپاداشتن نماز، یعنی در محیط و درجامعه این واجب و این حقیقت لطیف را بوجود آوردن و محیط را محیط نماز کردن و دیگری را به نماز دعوت کردن و نماز را با توجه ادا کردن، و مفاهیم نماز را در زندگی تحقق بخشیدن است، که مفهوم اصلی نماز عبادت است از: خضوع انسان در مقابل پروردگار و عمل انسان به فرمان پروردگار این آن عنصر اصلی نماز است که در حاشیه‌اش هم چیزهای دیگری وجود دارد. پس شرط دوم متقین اقامه‌ی صلوه است یقیمون‌الصلوه و آنکه قبلاً گفتیم: الذین یؤمنون‌بالغیب، یکی از مقومات تقوا بود در عالم بینش و این دومی ( اقامه‌ی صلوه ) یکی از مقومات تقوا در عالم خود سازی است و خودسازی بسیار مهم است.

     

    من بعنوان دوست شما جوانها و حقیقتاً علاقمند به سرنوشت شما نصیحت می‌کنم که خودتان را رها نکنید و دائم درصدد باشید خودتان را بسازید، یعنی خصوصیات مثبتی که در شما هست آنها را تقویت کنید و اگر خصوصیات منفی در شما باشد، اینها را یا در ذهنتان یا در روی کاغذ لیست کنید و هنر یک انسان این است که بتواند خصوصیات منفی خودش را پیدا کند، چون غالباً آن چشم محبت شدیدی که انسان نسبت به خودش دارد در شناختن عیوب خود کور می‌شود و هرعیب خودش را یک حسن تعبیر می‌کند. ولذا با دقت، با موشکافی و با بی‌رحمی نسبت به خودتان، ای عیوب خودتان را اعم از: عیوب خلقی، عیوب رفتاری، عیوب عملی در زندگی عملی خودتان یا در رفتارتان با دیگران، یا در خلقیات‌تان، مثلاً: حسدار، کینه‌را، قساوت قلب را ، و حالات فراوان مثل بخل را، حالت جبن ( ترس ) را و حالت طلبی را که در کتب اخلاق اینها از عیوب انسان شمرده شده و عیوبی در درس خواندن، مثلاً بعضی‌ها در حال درس حواس‌شان پرت می‌شود، بعضی‌ها در حال درس، حالت امتناع به خودشان می‌گیرند و هردرسی را استاد بگوید اولین قضاوتشان رد کردن آن است و بعضی به عکس اولین قضاوت‌شان تسلیم مطلق در برابر اوست و هر دو بد است، همچنین سوءخلق و از این قبیل: یکی، یکی را برطرف کنید.

    یکی از چیز‌هایی که خیلی کمک می‌کند به انسان در باب خودسازی نماز است، ( البته نماز با توجه ) نماز را باید باتوجه خواند والا این الفاظ را اگر شما فقط بی‌معنا بگوئید یک امواج صوتی در هوا بوجود می‌آورد، در حالی که امواج صوتی از نماز را می‌خوانیم به این کلمات و به این حقایق دل بدهیم و با آنها آشنا بشویم. ولذا باید در انها اندیشه کرد و آنها را باتوجه به معنا تلفظ کنیم، که اگر نماز اینطور باشد، به انسان خیلی ترقی و تکامل می‌دهد و انسان را بطور محسوسی اصلاح می‌کند. این هم یکی از درجات اقامه‌ی صلوه است. پس در محیط کوشش کنید نماز بوجود بیاید و به نماز بی‌اعتنایی نشود، البته امروز در جمهوری اسلامی اقامه‌ی نماز قابل مقایسه با قبل از انقلاب نیست. قبل از انقلاب نماز‌خواندن یک عیب بود و در همین مسجد دانشگاه تهران یک عده‌ی بسیار محدودی می‌رفتند نماز می‌خواندند، به‌طوری که من یک وقتی کا رداشتم و رفته بودم آن‌جا دنبال کسی مسجد خلوت بود و هیچکس سراغ مسجد نمی‌رفت مگر یک چند نفر معدودی از چند هزار دانشجو.

     

    در محیط نماز خواندن مخصوصاً در بعضی از محیط‌ها اگر جایی انسان‌گیر می‌افتاد و می‌خواست نماز بخواند همه تماشا می‌کردند و مایه تعجب بود. در آن زمان اگر می‌خواستند از یک جوانی تعریف کنند، می‌گفتند این جوان خیلی خوب است و نمازخوان است، ( نمازخوان یعنی خیلی خوب ) نمازخوان یک نوع مقدس مآبی به حساب می‌آمد، تازه همان آدم هم یک وقتی اگر کاری داشت و جلسه‌ای داشت، یا درسی داشت، یا قرار شیرین خوبی داشت نماز را خیلی راحت ترک می‌کرد، اما امروز آنطور نیست. امروز جوانهای ما در دانشگاه و در غیر دانشگاه دنبال نماز و علاقمند به نمازو مقید به نماز هستند، لکن این کافی نیست، ولذا در محیط‌تان باید کاری بکنید که نماز رواج پیدا کند، کاری در جهت اقامه‌ی صلوة و این هم خصوصیت دوم.

     





  • کلمات کلیدی : تفسیر قرآن

  • ::: سه شنبه 86/9/20 ::: ساعت 12:47 عصر :::   توسط شهرمجازی قرآن کریم 
    نظرات شما: نظر

    تفسیر قرآن مقام معظم رهبری: هدف‌دار بودن زندگی در بینش‌الهی

     

    اینجا اصلاً هدفدار شدن زندگی یک از نتایج این بینش است و تلاش‌گر بودن در زندگی هم یک نتیجه‌ی دیگر است. یعنی انسان معتقد به بینش الهی آنوقتی که احساسات بر او غلبه نکرده، و آنوقتی که هیچ نیازی هم ندارد، و آنوقتی که تسلیم هیچ عادتی هم نیست، در آن لحظه هم باز تلاش می‌کند. یعنی اگر مثلاً یک مسئولیتی را در جمهوری اسلامی به شما سپردند، اعم از مسئولیت کوچک یا بزرگ و هیچکس هم مراقب شما نیست، و هیچ هم اسیر احساسات نیستند، آیا با خودتان فکر می‌کنید من نیم ساعت دیگر هم برای این موضوع کار بکنم یا نه؟ این‌جا آن‌جایی است که بینش‌الهی خودش را نشان می‌دهد. اگر دارای بینش‌الهی باشید، یعنی معتقد به غیب و معتقد به خدا و معتقد به فرشتگانی که بر شما ناظر هستند و معتقد به جایگاهی که از شما با کمال بصیرت، کوچک یا بزرگ کار شما را سئوال می‌کنند و به آنها پاداش می‌دهند، اگر معتقد به این باشید می‌گوئید: چه ببینند و چه نبینند، جه بدانند و چه نادنند، شما در عین خستگی و در عین تنهائی و در عین بی‌خبری دیگران از شما، صرفاً به همان علت که می‌دانید خدا شاهد و ناظر است کارتان را ادامه می‌دهید. یعنی برای کارکردن انگیزه دارید، چون خدا هست و چون او می‌بیند. در روز عاشورا که امام حسین(ع) در غربت محض بود، نه غربت در آن بیابان، بلکه غربت در دنیای آنروز که هیچکس از آن کسانی که سرشان به تنشان می‌ارزید کار امام حسین(ع) را قبول نداشتند و قبول هم نمی‌کردند یا از روی یک منطق غلط، یا از روی راحت طلبی‌ها و تن‌پروریها،‌ که اگر می‌خواستیم با چشم مادی نگاه کنیم این خون هدر شده بود، در چنین صحنه‌ای یک حادثه‌ای اتفاق می‌افتد و آن کشته شدن علی‌اصغر است، و حال اینکه مطلقاً هیچ احساساتی انسان را وادار به این کار نمی‌کند، بله احساسات وادار می‌کند آدم خودش برود عاشقانه در میدان جنگ کشته شود، اما چه احساساتی آدم را وادار می‌کند بچه شش‌ماهه را ببرد در جنگ؟! وقتی که کشته شد امام حسین(ع) فرمودند: آنچه که مرا تسلی می‌دهد : ( ان ذالک بعین‌الله ) این است که خدا دارد این را می‌بیند و این برای هر انسان معتقد به غیب و به ماورای این مایه تسلی است و این بینش به انسان تلاش می‌دهد، و خصوصیت دیگری که وجود دارد،‌ این است که این بینش هر پدیده‌ای را معنی‌دار می‌کند و انسان را به تفکر درباره‌ی آن پدیده وادار می‌کند. وقتی شما معتقد به عالم غیب هستید و اراده‌ی غیبی الهی را بر این آفرینش حاکم می‌دانید، وقائلید که این آفرینش نظمی دارد پس هر حرکت طبیعی و حرکت تاریخی و انسانی در هر جای دنیا برای شما یک معنایی دارد، چون لازمه‌ی نظم این است و چون معنا دارد درصدد برمی‌آئید تا آن را بشناسید و این معرفت انسانی را افزایش می‌دهد. بنابراین: بینش معنوی و الهی و بینش ایمان به غیب انسان را به بیشتر شناختن جهان و بیشتر شناختن محیط و بیشتر شناختن تاریخ و بیشتر شناختن هر پدیده‌ای از پدیده‌ها دعوت می‌کند و خلاصه اینکه ایمان به غیب آن مرز اصلی و شرط اول تقواست. اما شرط دوم: الذین یؤمنون بالغیب ( به پاداش نماز از شرایط متقین است )

     





  • کلمات کلیدی : تفسیر قرآن

  • ::: سه شنبه 86/9/20 ::: ساعت 12:46 عصر :::   توسط شهرمجازی قرآن کریم 
    نظرات شما: نظر

    تفسیر قرآن مقام معظم رهبری: انسانهای مادی هدف ندارند

     

    ممکن است شما بگوئید بسیاری از آدمهای مادی هستند که هدف هم دارند. من عوض می‌کنم: این هدف را باید در آن جاهایی محاسبه کرد که احساسات و عادت و نیاز غلبه نکرده باشد، ولذا آن جائی که احساسات و عادت و نیاز نباشد، آنجا تلاش یک انسان مادی متوقف می‌شود. البته بعضی برطبق نیاز مجبورند تلاش کنند، مادی هم اگر هست باید تلاش کند تا آن نیاز خودش را برآورد. بعضی‌ها یک احساساتی دارند، مثلاً: احساسات ناسیونالیستی. این احساسات ناسیونالیستی او را وادار به یک حرکت وتلاش فراوان می‌کند تا آنجا که جان خودش را هم از دست می‌دهد، لکن این احساسات است، منطق و عقلانی نیست.

     

    اگر از یک آدم مادی که در راه وطن، خودش را دارد فدا می‌کند، آن وقتی که در بحبوحه و تنور احساسات می‌گدازد یک نفر او را بکشد کنار و بگوید: آقا شما چرا خودت را از دست می‌دهی تو بمیری که چه شود؟! می‌خواهی تو بمیری که وطن زنده باشد! وقتی تو نیستی این وطن باشد یا نباشد چه فایده‌ای دارد؟ چرا و به چه جهت تو بمیری تا دیگری زندگی کند؟ البته این را مادی‌گرا اقرار نمی‌کند، بلکه اگر به مادی‌گرا بگوئید: در جواب هدفهای عالی، وجدان و از این قبیل چیزها را می‌گوید لیکن این اعتراف را در گوشه و کنار سخنان هوشمندان‌شان می‌شود مشاهده کرد. من یک کتابی را از (( روژه مارتین دوگار )) نویسنده فرانسوی که رمانی نوشته بنام (( خانواده‌ی تیوو )) خوانده‌ام. به فارسی هم ترجمه شده و من چون با این نوشته‌های هنری از قدیم آشنا بوده‌ام، گاهی اوقات این چیزها را می‌بینم و نکات مهمی در اینها پیدا می‌کنم. این ظاهراً از اومانیست قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم است. این انسانیت‌گراها که معتقد بوند عشق به انسان و انسانیت و علاقه و وجدان انسانی می‌تواند پرکننده‌ی خلاء اندیشه‌ی مذهبی و ایمان مذهبی و جاذبه‌ی مذهبی باشد، اینها قبل از رواج مارکسیسم خیلی کتاب می‌نوشتند و این رژه‌مارتین هم جزو آنهاست که خیلی خوب در کتابش قضیه را تشریح می‌کند. البته نه اینکه بخواهد این را بگوید، بلکه از زبان قهرمان داستانش که در هنگام یک بیماری لاعلاج با خودش فکر می‌کند فایده تلاش من چه بود و یادداشتهایش را می‌نویسد حقایقی را که تفکر اومانیستی به انسان می‌دهد و آن احساس ناگزیر این تفکر اومانیستی را کاملاً مشخص می‌کند و آنجا کاملاً می‌شود این را فهمید. او می‌گوید فایده‌ی زندگی کردن همین است که تو لذت ببری! واقعاً طبق تفکر جهان‌بینی مادی جز این هم چیز دیگری است.

     

    براساس جهان‌بینی مادی، شما یک فاصله‌ای را دارید از یک نقطه به نقطه‌ای دیگر: تولد و مرگ، یا بگویم: کودکی و مرگ، چون دوران کودکی چیزی نیست، اما از پایان کودکی تا مرگ یک فاصله‌ای است و این فاصله مثل برق هم می‌گذرد، پس هرچه در این فاصله بیشتر خوش بگذرانید لذت می‌برید و محصول انسان از زندگی جز این نیست! آیا این بینش می‌تواند برای بنای جهان و برای ساختن زندگی انسان و برای هدفهای والا برنامه‌ریزی کند و آنها را هدف بگیرد و به سمت آنها با مبارزه حرکت کند و در این راه دشوار سختی را تحمل کند و چنین چزیز ممکن است؟! نه. اینکه بنده با عجله و با سرعت خودم را برسانم به آن طرف دیوار که بن‌بست است پیشانی‌ام می‌خورد به دیوار، اینجا چرا باعجله بروم؟ چرا تلاش کنم؟ این فرق می‌کند با بینش آن کسی که معتقد است که ورای این مرز: (( که گردونها و گیتی‌هاست ملک آن جهانی را )) این خیلی تفاوت می‌کند.

     





  • کلمات کلیدی : تفسیر قرآن

  • ::: سه شنبه 86/9/20 ::: ساعت 12:46 عصر :::   توسط شهرمجازی قرآن کریم 
    نظرات شما: نظر

    تفسیر قرآن مقام معظم رهبری: ایمان غیب

    یعنی آن کسانی که ایمان به غیب می‌آورند، که در ترجمه گفتیم آنها که به غیب باور می‌آورند. ایمان به غیب در قرآن جاهای متعددی خشیت به غیب و توجه به غیب ذکر شده، مثلاً در یک جا، وخشی الرحمان بالغیب و از این قبیل آیات آمده و غیب یعنی آنچه که پنهان از حواس آدمی است و تمام عالم وجود به غیب و شهادت تقسیم می‌شود و شهادت یعنی آن عالم مشهود ما، البته نه مشهود با چشم فقط، بلکه مشهود به حواس، آنچه را که شما آن را لمس می‌کنید و در مقابل شماست، که زیر چاقوی جراحی شما می‌آید، روی تلسکوپ مثلاً کیهان نگر شما می‌آید، زیر ذره‌بین و میکروسکوپ شما می‌آید: آنچه که شما می‌بینید آنچه که شما می‌شنوید، آنچه که شما حس می‌کنید این شهادت است و ماورای این شهادت، عالم ادامه دارد،وجود به آنچه من و شما آدمی می‌بینید و می‌توانید ببینید محدود نیست. بلکه وجود در نواحی و مناطقی که احساس آدمی قادر به درک آن نیست ادامه دارد، یعنی غیب عالم و این مرز جهان بینی‌ها و بینش‌های الهی با بینش‌های مادی است.

     

    بینش مادی می‌گوید: من آنچه را که می‌بینم وجود دارد و هست. اما آنچه را من نبینم او نیست. ( البته ممکن است چیزیرا که امروز نمی‌بینیم فردا ببینیم او هم هست ) این بینش مادی تنگ نظرانه، خود خواهانه و موجب محدودیت است، شما چه دلیلی دارید که آنچه را نمی‌بینید بگوئید نیست؟وقتی حکم می‌کنید به هست یا به نیست باید با بینش خودتان به او رسیده باشید! شما وقتی می‌گوئید هست باید ثابت بکنید که هست! و وقتی می‌گوئید که نیست چگونه ثابت می‌کنید که نیست؟ مادی هیچ دلیلی بر نبود عالم غیب ندارد. او می‌گوید من عالم غیب را نمی‌بینم و از آن خبر ندارم؛ آنوقت با این که می‌گوید من خبر ندارم. در عین حال بطور قاطع می‌گوید نیست!! اینجا اولین سؤالی که باید از او بشود اینست که : تو وقتی خودت می‌گویی من از او خبر ندارم پس چگونه می‌گویی نیست؟ ولذا در قرآن نسبت به مادیون و ملحدین و دهریون: آن کسانی که ماورای جهان ماده را انکار می‌کنند این تعبیرات بکار رفته: ان هم الایظنون ( 24- جاثیه ) : با گمان حرف می‌زنند. وان هم الا یخرصون ( 66- یونس ) با هم سخن می‌گویند.

     

    مرز ادیان الهی و جهان بینی‌های الهی همین جاست، که ماورای آنچه آدمی می‌بیند و حس می‌کند چیز دیگری و عالم دیگری هم وجود دارد، حالا چه چیزی آن عالم را برای انسان ثابت می‌کند؟ برهان عقلی، و این نکته اصلی است. عقل وجود خدا را ثابت می‌کند، عقل پیام خدا و درس خدا و رهنمود خدا، یعنی وحی را به ما ثابت می‌کند. عقل وجود قیامت و بسیاری از چیزهایی را که عالم غیب هست ثابت می‌کند، که البته یک مقداری را عقل ثابت می‌کند و یک مقداری را هم آن چیزهایی که بوسیله‌ی برهان عقلی ثابت شده است ثابت می‌کند. یعنی وقتی شما ثابت کرده‌اید که خدا هست توحید را ثابت کرده‌اید و وقتی مبداء را ثابت کرده‌اید بعد نبوت را ثابت کرده‌اید، بعد از آن نبی که بوسیله برهان عقلی ثابت شده است می‌آید و به شما از عالم غیب خبر می‌دهد مثل : فرشتگان و بهشت و دوزخ و آنها را ما و شما قبول می‌کنیم که بعضی از اینها : مثل بهشت و دوزخ و معاد را همانطور که اشاره کردیم برهان عقلی داریم و بسیاری از چیزها هم برهان عقلی ندارد، اما ناطق به حق، یعنی الهام گیرنده از وحی الهی که پیغمبر باشد می‌گوید و وقتی او گفت ما به او اعتماد و ایمان داریم و می‌دانیم که راست می‌گوید، چون خود پیغمبر با برهان عقلی ثابت شده، پس اولین شرط تقوا و ایمان به غیب آوردن و غیب را قبول کردن و وجود را از محدودیت راندن، یعنی کائنات را در همین محسوسات انسانی و درک ناقص بشر محدود نکردن است. البته این ایمان به غیب که عرض کردیم مرز جهان‌بینی‌های الهی و مادی است، که آثار زیادی را هم در بینش انسان و هم در عمل انسان بوجود می‌آورد، یعنی آن انسانی که ایمان به غیب ندارد جوری زندگی می‌کند و می‌اندیشد و انسانی که ایمان به غیب دارد جور دیگری، و این ایمان انسان را رها نمی‌کند وقتی که انسان ایمان به غیب می‌آورد در نوع بینش او و نوع عمل او نوع تلاش و مبارزه‌ی او یک تفاوت محسوسی با آن انسان مادی که ایمان ندارد بوجود می‌آید که من به برخی از این خصوصیات اشاره کردم. ایمان به غیب به انسان هدف می‌بخشد، ولذا وقتی شما ایمان به غیب نداشته باشید نمی‌توانید یک هدف واقعی قبول بکنید.





  • کلمات کلیدی : تفسیر قرآن

  • ::: سه شنبه 86/9/20 ::: ساعت 12:46 عصر :::   توسط شهرمجازی قرآن کریم 
    نظرات شما: نظر
       1   2      >