سفارش تبلیغ
صبا ویژن
زیورهای دنیا، خردهای ناتوان را تباه می سازد . [امام علی علیه السلام]
 

 

 

عصمت infallibility

چرا حضرت موسى(علیه السلام)هنگام همراهى با حضرت خضر،

خلف وعده مى کردند و به کارهاى ایشان اعتراض مى کردند؟

از آن جا که حضرت موسى از یک سو پیامبر بزرگ الهى بود و پیامبر باید حافظ جان و مال مردم باشد و امر به معروف و نهى از منکر کند، (ضمن این که معلوم نیست، تعهد داده باشد که حتى نسبت به اعمال به ظاهر خلاف شرع و منکر، مانند: کشتن کودک و... سکوت کند) و از سوى دیگر، وجدان انسانى او اجازه نمى داد در برابر چنین کار خلافى سکوت اختیار کند، در برابر کارهاى حضرت خضر، زبان به اعتراض مى گشود، امّا بعد از آگاهى از باطن کارهاى حضرت خضر قانع شد و زبان به اعتراض نگشود.





  • کلمات کلیدی : عصمت = infallibility

  • ::: شنبه 86/9/10 ::: ساعت 10:54 عصر :::   توسط شهرمجازی قرآن کریم 
    نظرات شما: نظر

    آیاحضرت موسى نمى دانست که خداوند را با چشم نمى شود دید؟ پس درخواست دیدن خداوند براى چه بود؟ دیگر این که پیامبر مگر نباید معصوم باشد؟ پس گناه موسى چه بود که

    عرض کرد توبه کردم؟

    ادراک بر چند نوع است:

     1. ادراک از طریق حس که مدرک هم باید محسوس باشد;

     2. ادراک از طریق برهان و استدلال منطقى;

    3. ادراک از طریق وجدان و شهود قلبى که بدون واسطه حس یا برهان، به واقعیت شىء دست پیدا مى کند یا آن را مشاهده مى کند; مانند ادراک خود و قواى خودمان به وسیله خودمان که به علم نفس به ذات خود و به قواى ذات خود و نیز علم انسان به ذات خود و به قواى باطنى و اوصاف ذاتیه خود تعبیر مى شود که در این ادراک سوم، هیچ چیز واسطه و دخیل نیست.

    در میان راه هاى مذکور، کدام یک از آنها مى تواند درخواست حضرت موسى باشد؟ راه اوّل قطعاً نیست; گرچه بعضى از مفسران این طریق را براى درخواست آن حضرت انتخاب کرده اند، لکن گفته اند: موسى از زبان قومش این را درخواست کرده (درخواست رؤیت خدا با چشم) که البته این قول با نسبتى که حضرت به قومش داده که آنها را سفها دانسته ـ بدان جهت است که آنها از موسى خواستند تا خدا را با چشم رؤیت کنند ـ نمى سازد; (اَتُهلِکُنا بِما فَعَلَ السُّفَهاءُ مِنّا) زیرا ممکن نیست که حضرت موسى مرتکب درخواستى شود که آن را از طرف قوم خود سفیهانه مى داند.

    طریق دوم هم نمى تواند خواسته حضرت موسى باشد، زیرا آن طریق باید از راه درس و بحث و استدلال به دست آید، نه از راه رؤیت که آن هم قطعاً حاصل بوده است.

    طریق سوم، ـ بىواسطه خدا را مشاهده کردن ـ گرچه نوعى از آن در این عالم براى انبیا و امامان(علیهم السلام)بندگان خالص امکان دارد، امّا به نحو کامل تر آن که کمال علم ضرورى به خدا باشد ـ که حتى کوچک ترین حجابى مانع نشود ـ مى تواند درباره خداوند متعال خواسته حضرت موسى باشد، زیرا آن حضرت گرچه خدا را کاملا شناخته بود، تا جایى که با او سخن مى گفت و از برگزیدگان براى رسالت الهى محسوب مى شد، در عین حال، آن حضرت آرزو کرد که معرفتش به حق تعالى بیش از گذشته شده و رؤیت قلبى و شهود باطنى اش به کامل ترین شهود حق و علمش به حق، به کمال علم ضرورى به حق تبدیل شود که خطاب رسید: ]حتى براى تو نیز[ چنین چیزى در این عالم با وجود بقاى وجود طبیعت میسّر نیست; که بدن و قواى طبیعى همراه آن، حجاب چنین مرتبه اى از علم و شهود و وجدان اتمّ و اکمل هستند. به همین جهت، خداوند فرمود: «نظیرش را به کوه نشان مى دهم که با آن صلابت و استحکامى که کوه داشت، با یک تجلى الهى مندک و متلاشى شد و طاقت تجلى حق را نداشت.» در ضمن به حضرت موسى فهماند که این مرتبه از رؤیت و مشاهده و لقاى الهى، فقط در عالم آخرت میسر است; همان طورى که در آیات دیگر قرآن به آن اشاره شده است; (اِلى رَبِّها ناظِرَه) (اِنَّکَ کادِحٌ اِلى رَبِّکَ کَدحـًا فَمُلـقیه ) زیرا انقطاع تام به خداى متعال حاصل نمى شود، مگر با قطع رابطه از هر چیزى حتى از بدن و توابع آن.

    درباره توبه حضرت موسى خاطرنشان مى سازیم که توبه به معناى بازگشت به جاى اول است. در غیر معصوم، توبه از گناه است، ولى در معصوم، چون گناه ندارد، قهراً از ترک اولى یا از کار غیر متوقّع است; همانند توبه حضرت آدم یا حضرت داود و... که در قرآن ذکر شده است. در این جا، حضرت موسى توقّع داشت که خدا را در همین عالم طبیعت و با وجود طبیعى خودش که زنده باشد، به نحو شهود اکمل و اتمّ رؤیت و شهود کند که خطاب آمد: لقاى الهى و رؤیت قلبى و شهود اکمل، در آخرت میسر است که با فناى بدن محقق مى شود، در نتیجه گناهى نبوده تا با عصمت منافات داشته باشد; البته براى انسان کامل ـ پیامبر اسلام و امیرمؤمنان(علیهما السلام) ـ در همین دنیا نیز رؤیت قلبى حاصل است، زیرا آنان قادرند با صرف نظر از وجود طبیعى به چنین ادراکى برسند و موسى(علیه السلام) چنین مقامى را تقاضا کرد. 





  • کلمات کلیدی : عصمت = infallibility

  • ::: سه شنبه 86/7/3 ::: ساعت 5:35 عصر :::   توسط شهرمجازی قرآن کریم 
    نظرات شما: نظر

    در سوره مبارک کهف، آیه 73، حضرت موسى به حضرت خضر(علیه السلام)مى گوید: مرا به سبب فراموشى ام مؤاخذه نکن!... حضرت موسى(علیه السلام) پیامبر خدا بوده; پس چرا فرموده: فراموش کردم؟!

     

    فراموشى درباره انبیا و پیامبران الهى چند گونه است:

    1. فراموشى در امور نبوّت و رسالت: در جاى خود به دلایل و برهان هاى مستدل ثابت شده که انبیا و رسولان الهى در امور رسالت، نباید دچار فراموشى شوند.

    2. فراموشى در امور عادى زندگى: گرچه پیامبران الهى انسان هاى پاک و معصوم از گناه هستند، امّا ممکن است در امور عادى زندگى مانند انسان ها دچار فراموشى شوند، که این مسئله، خللى به عصمت و رسالت آنها وارد نمى کند.

    3. قصد وى آن بوده است که مرا بدان چه ترک نمودم، مؤاخذه مکن. چون آن چه را انجام نداد شبیه فراموشى بود، گفت فراموش کردم.





  • کلمات کلیدی : عصمت = infallibility

  • ::: یکشنبه 86/6/18 ::: ساعت 8:34 عصر :::   توسط شهرمجازی قرآن کریم 
    نظرات شما: نظر

     

     

    طبق اعتقاد مذهب امامیه، پیامبران الهى باید معصوم باشند، امّا داستان خطاى حضرت موسى(علیه السلام) که در سوره طه، آیه 121 و سوره قصص آیه 15 و 16، بیان شده است، با عصمت مطلق پیامبران الهى سازگارى ندارد. با توجه به این که ارتکاب قتل عمد از ناحیه پیامبر الهى بوده است و این تعصب و ملى گرایى و نژادپرستى را مى رساند.

    لطفاً توضیح دهید.

    در زندگى حضرت موسى(علیه السلام) مى خوانیم که وى وارد شهر شد. دو نفر را ـ که یکى از بنى اسراییل و دیگرى از فرعونیان بود ـ دید که به شدت مشغول زد و خورد هستند. آن مرد اسراییلى، موسى(علیه السلام)را به کمک طلبید. موسى نیز به کمک او شتافت و با زدن مشتى بر سینه مرد قبطى، او نقش بر زمین شد و مرُد. در این موقع، وى چنین گفت: (هـذا مِن عَمَلِ الشَّیطـنِ اِنَّهُ عَدُوٌّ مُضِلٌّ مُبین ); این کار شیطان است، چرا که دشمنى گمراه کننده ]و [آشکار است. بعد خود را ظالم بر خویشتن خواند و سپس از خداوند طلب مغفرت کرد و گفت: (رَبِّ اِنّى ظَـلَمتُ نَفسى فَاغفِر لى...) پروردگارا! من بر خویشتن ستم کردم، مرا ببخش... .

    حال این جمله ها چگونه با عصمت آن حضرت سازگار است؟!

    در پاسخ، با توجه به آیات قرآن، نکاتى قابل ذکر است:

    1. حضرت موسى(علیه السلام) مشت خود را به قصد کشتن بر آن فرد نزد، ولى با ضربه آن حضرت، کشته شد، پس قتل غیرعمد بوده و کشته شدن او نیز جایز بود و هیچ گونه تعصب و نژادپرستى در کار نبوده، چون آن مرد قبطى کافر و مشرک بود و کشتن چنین شخصى در وقت مقاتله با مؤمن و دفاع از مظلوم جایز است.

    2. درباره جمله (هذا مِنْ عَمَلِ الشَّیْطـنِ) دو احتمال وجود دارد:

    الف) لفظ «هذا» اشاره به نزاع دو طرف و کشمکش آن دو، و سرانجامِ عمل مقتول است که بر اثر زورگویى بر یک فرد از بنى اسراییل، مقدمات قتل خود را فراهم آورد و اگر معترض بنى اسراییلى نمى شد، دچار چنین سرنوشتى نمى گشت.

    ب) لفظ «هذا» اشاره به خود مقتول باشد زیرا مرد قبطى از افراد فرعون و در واقع از جنود شیطان بود.

    درباره نسبت دادن ظلم به خود نیز باید توجه کرد که ورود حضرت موسى(علیه السلام) در آن شرایط و در آن شهر در غیر موقع و موضع خود بود و مفهوم ظلم هم همین است (وَضْعُ شَىْء فى غَیْرِ مَوْضَعِهِ).

    امام رضا(علیه السلام) در پاسخ همین سؤال به مأمون فرمود: آن مشت سختى که موسى بر آن دشمن کوبید به فرمان خدا بود، امّا این که گفت: این از عمل شیطان است، اشاره به نبردى بود که میان آن دو نفر واقع شد، نه کارى که خودش انجام داد. پس، کار آنان شیطانى بود و شیطان، دشمن گمراه کننده آشکار و بزرگى است.

    مأمون پرسید: پس معناى این جمله که موسى گفت: (قالَ رَبِّ اِنّى ظَـلَمتُ نَفسى فَاغفِر لى... ) چیست؟ امام رضا(علیه السلام)فرمود: حضرت موسى مى گوید: من خودم را جایى قرار دادم که نمى بایست قرار مى دادم، چون وارد این شهر (مصر) شدم، پس خدایا مرا ببخش.





  • کلمات کلیدی : عصمت = infallibility

  • ::: سه شنبه 86/5/30 ::: ساعت 11:4 عصر :::   توسط شهرمجازی قرآن کریم 
    نظرات شما: نظر

    چند روز پیش یکی از دوستان سوالات زیبایی را در مورد داستان حضرت یونس (ع) پرسید برای خود من هم این سوالات جالب بود اینکه :

    - جریان این که ماهى حضرت یونس(علیه السلام) را بلعید چیست و تا چه مدت در     شکم ماهى زندگى کرد؟

    - اصولاً آیا امکان زندگى در شکم ماهى وجود دارد؟

    - صرف نظر از اعجاز و اراده خداوند، فلسفه و علت این که ماهى، حضرت یونس(علیه السلام) را بلعید چیست؟

    خیلی روی موضوع فکر کردم، کمی مطالعه هم به من کمک کرد تا بتونم به گوشه ای از سوالات دوستم جواب بدهم ، امیدوارم که جوابهای من معقول و منطقی باشه .

    در ضمن خوشحال می شوم نظر شما را در این مورد بدونم:

    حضرت یونس(علیه السلام) سال ها در میان قومش (در سرزمین نینوا در عراق) به دعوت و تبلیغ مشغول بود، ولى هر چه کوشش کرد، ارشادهایش در دل آنها مؤثر نیفتاد، خشمگین شد و آن محل را ترک کرد و به سوى دریا رفت، در آن جا بر کشتى سوار شد، در میان راه دریا متلاطم گشت، چیزى نمانده بود که همه اهل کشتى غرق شوند. ناخداى کشتى گفت: من فکر مى کنم در میان شما بنده فرارى وجود دارد که باید به دریا افکنده شود. چند بار قرعه کشیدند، هر بار به نام حضرت یونس(علیه السلام) درآمد! او فهمید در این کار سرى نهفته است و تسلیم حوادث شد.

    هنگامى که او را به دریا افکندند، نهنگ عظیمى او را در کام خود فرو برد و خدا او را به صورت اعجازآمیز زنده نگه داشت. سرانجام او متوجه شد ترک اولایى انجام داده، به درگاه خدا روى آورد و به تقصیر خود اعتراف نمود، خدا نیز دعاى او را استجابت فرمود و از آن تنگنا نجاتش داد. این ماجرا در سوره انبیا آیات 87ـ88 و سوره صافات بیان شده است.

    اگر پرسیده شود آن حضرت چه ترک اولایى انجام داده است؟ مى گوییم: اگر چه حضرت یونس(علیه السلام) سال ها براى قومش تبلیغ کرد و آنها پاسخ مثبت ندادند، خشمگین شد و از بین قومش بیرون رفت و این یک امر طبیعى بود; از سوى دیگر اگر چه آن حضرت مى دانست به زودى عذاب الهى آنها را فراخواهد گرفت و به همین علّت شهر و دیار خود را ترک گفت، و این نیز امر طبیعى است و هیچ یک گناه نیست، ولى براى پیامبر بزرگى هم چون یونس(علیه السلام) بهتر آن بود که باز هم تا آخرین لحظه قومش را ترک نگوید و بدون اذن الهى خارج نشود. به همین دلیل و براى این عجله، ـ که ترک اولى بود ـ از ناحیه خداوند مؤاخذه شد.

    اگر چه زمان توقف حضرت یونس(علیه السلام) در شکم ماهى چند ساعت، چند روز، چند هفته و حتى چهل روز نقل شده است، اما دلیل روشنى که به طور قطع مشخص کند چه مقدار بوده در دست نیست.

     در حالت عادى، امکان ماندن چند لحظه در آب آن هم در شکم ماهى وجود ندارد، اما این حادثه تاریخى یک اعجاز بود و معناى اعجاز همین است و این نخستین اعجازى نیست که در قرآن با آن رو به رو هستیم. همان خدایى که ابراهیم(علیه السلام)را در دل آتش سالم نگه داشت و حضرت موسى(علیه السلام) و بنى اسرائیل را با ایجاد جاده هاى خشک در وسط دریا از غرقاب نجات داد و حضرت نوح(علیه السلام) را به وسیله کشتى ساده اى از آن طوفان عظیم و گسترده رهایى بخشید و... قدرت دارد بندگان خاصش را مدتى در شکم ماهى عظیمى سالم نگه دارد.

     بلعیده شدن حضرت یونس(علیه السلام) براى تربیت او جنبه تنبیهى داشته است.

    آیات و روایات دلالت مى کند که حضرت یونس(علیه السلام) مرتکب ترک اولایى شد و از آن جا که (حَسَناتُ الاَْبْرارِ سَیَّئاتُ الْمُقَرِّبِینَ)، حتى ترک اولاى یک پیامبر نیز بى جواب نمى ماند، بدین شکل تنبیه شد.

    علامه طباطبائى(رحمه الله) مى نویسد: ...بلایا و محنت هایى که اولیاى خدا بدان مبتلا مى شوند، تربیت الهى است که خدا به وسیله آن بلایا، ایشان را تربیت مى کند و به حد کمال مى رساند و درجاتشان را بالا مى برد; هر چند که بعضى از آن بلایا، جهات دیگرى داشته باشند که بتوان آن را مؤاخذه و عقاب نامید.





  • کلمات کلیدی : عصمت = infallibility

  • ::: یکشنبه 86/4/10 ::: ساعت 11:16 صبح :::   توسط شهرمجازی قرآن کریم 
    نظرات شما: نظر

    آیا این برداشت از آیه (وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَهَمَّ بِهَا)

    صحیح است که به حضرت یوسف، نسبت گناه داده شده است؟

     

    قرآن کریم در ماجراى داستان حضرت یوسف(علیه السلام) با تعبیر پرمعنایى سخن گفته است: (وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَهَمَّ بِهَا لَوْلاَ أَن رَّءَا بُرْهَـنَ رَبِّهِ); آن زن ]همسر عزیز مصر[ قصد او را کرد و او ]یوسف(علیه السلام)[ نیز، ـ اگر برهان پروردگار را نمى دید ـ قصد وى را مى نمود.

    بنابراین، تصمیم حضرت به چیزى مشروط بود که حاصل نمى شد; یعنى عدم وجود برهان پروردگار و این امر نه تنها با مقام عصمت و تقواى ایشان منافات نداشته، بلکه توضیح و بیان مقام والاى اوست. طبق این تفسیر، از حضرت هیچ حرکتى که نشانه تصمیم بر گناه باشد سرنزده است، بلکه در دل هم تصمیم نگرفته است.

    مأمون، خلیفه عباسى از امام رضا(علیه السلام)پرسید: «آیا شما نمى گویید: پیامبران معصومند؟» فرمود: «آرى» گفت: «پس تفسیر این آیه قرآن چیست؟: (وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَهَمَّ بِهَا لَوْلاَ...) امام فرمود: «همسر عزیز بر کامجویى از یوسف(علیه السلام) تصمیم گرفت و حضرت یوسف(علیه السلام) نیز اگر برهان پروردگارش را نمى دید، همچون همسر عزیز مصر تصمیم مى گرفت، ولى او معصوم بود و معصوم، هرگز قصد گناه نمى کند و به سراغ گناه هم نمى رود». مأمون ]از این پاسخ لذت برد[ و گفت: «آفرین بر تو! اى ابالحسن!»

    بر اساس این روایت، تحقق شرط، یعنى ندیدن برهان رب از طرف حضرت یوسف(علیه السلام) محال است. بنابراین تحقق مشروط، یعنى تصمیم بر گناه نیز از طرف ایشان محال خواهد بود. و آن حضرت اشتباه و گناهى مرتکب نشد. 





  • کلمات کلیدی : عصمت = infallibility

  • ::: دوشنبه 86/2/24 ::: ساعت 11:48 عصر :::   توسط شهرمجازی قرآن کریم 
    نظرات شما: نظر

    آیا این که حضرت یوسف(علیه السلام)در زندان،

    از یاد پروردگارش غافل شد، ترک اولى است؟

     

    قرآن کریم در بیان داستان زندگانى حضرت یوسف، در بخشى از آن مى فرماید: هنگامى که یوسف خواب دو جوان هم زندانى خود را تعبیر کرد، به آن جوانى که تعبیر خوابش این بود که ندیم پادشاه خواهد شد، گفت: (وقالَ لِلَّذى ظَنَّ اَنَّهُ ناج مِنهُمَا اذکُرنى عِندَ رَبِّکَ فَاَنساهُ الشَّیطـنُ ذِکرَ رَبِّهِ فَلَبِثَ فِى السِّجنِ بِضعَ سِنین ) و به یکى از آن دو که دانست رها مى شود، گفت: مرا نزد خواجه خویش یاد کن، ولى شیطان یادآورى خواجه اش را فراموشش ساخت، پس ]یوسف[ سالى چند در زندان ماند.

    برخى از این آیه استفاده کرده اند که یوسف در زندان از یاد پروردگارش غافل ماند. منشأ این برداشت در این است که ضمیر، در جمله (فأَنسَـهُ الشَّیْطَـنُ) به ساقى شاه بر مى گردد یا به حضرت یوسف(علیه السلام)در میان مفسران، اختلاف نظر است. بنابر آن که ضمیر را به یوسف(علیه السلام)بازگردانیم، معناى جمله چنین مى شود: «شیطان یاد خدا را از خاطر یوسف برد و به همین دلیل، براى نجات خود به غیر او توسل جست» و بر اثر این بى توجهى مرتکب ترک اولى شد، نه گناه. چرا که اولیاى حق نباید به غیر خدا تکیه کنند و به غیر او پناه برند. ولى بنابر نظر علاّمه طباطبایى، ضمیر به «الذى» بر مى گردد و معناى جمله این است که شیطان از یاد رفیق زندانى یوسف محو کرد که نزد ربّش از یوسف(علیه السلام) سخن به میان آورد و همین فراموشى باعث شد که یوسف چند سالى دیگر در زندان بماند، چون صرف نظر از ستایشى که خداوند متعال در این سوره از آن جناب نموده، تصریح کرده که او از مخلصین بوده و نیز تصریح کرده که مخلصین کسانى هستند که شیطان در ایشان نفوذ ندارد و اخلاص تنها سببى است که باعث مى شود، انسان به سبب هاى دیگر دل بستگى و اعتماد نداشته باشد; هم چنین جمله (وَ قَالَ الَّذِى نَجَا مِنْهُمَا...) خود قرینه روشنى است بر این که فراموش کننده، ساقى بوده نه یوسف(علیه السلام).





  • کلمات کلیدی : عصمت = infallibility

  • ::: یکشنبه 86/2/16 ::: ساعت 8:22 صبح :::   توسط شهرمجازی قرآن کریم 
    نظرات شما: نظر

     

    اگر قرآن، پیامبران را به داشتن عصمت کامل وصف مى کند، قصه بر خورد حضرت یوسف(علیه السلام) با پدر بزرگوارش را چطور مى پذیرد؟

     

    عصمت پیامبران خدا از مسائلى است که با دلایل عقلى و آیات و روایات فراوان به طور قطع ثابت است.

    سراسر آیه هاى سوره یوسف(علیه السلام)بر علم و دانش، بردبارى و شکیبایى و پاکى و عصمت شگفت آور حضرت یوسف صدّیق شهادت و گواهى مى دهد و قرآن، سرگذشت او را به عنوان «اسوه تقوا» و نمونه پاکى و مظهر عفت و عصمت بیان مى کند و او را از بندگان «مخلَص» مى شمارد که به فرموده قرآن کریم «مخلَصین» از گزند شیطان در امانند: (اِلاّ عبادک منهم المخلصین) بنابراین، چگونه مى توان به او نسبت داد که «عزّ سلطنت او را گرفته باشد و به احترام پدر از اسب پیاده نشده باشد و...».

    شما از کحای قران این مطلب را استفاده کرده اید؟ در حالی که هیچ آیه ای در قرآن بر مطلب شما دلالت نمی کند و روایاتی که در این مطلب  وجو د دارد معتبر نمی باشد

    در برخى روایات آمده که پس از ورود پدر و مادر یوسف به مصر، وى در برابر آنان از مرکب پایین نیامد و بدین جهت، نور نبوت از دست او خارج شد. این موضوع در دو روایت آمده است که هر دو روایت از نظر سند، قابل اعتماد نیست و در اصطلاح علم درایه و حدیث، این دو روایت مرسل و مرفوع است.

    به همین جهت، برخى از مفسران این احادیث را مخالف با آیات قرآن و ضروریّات دین و از خرافات و اسرائیلیاتى دانسته اند که در احادیث ما وارد شده و قابل قبول و اعتماد نمى باشد.

    بنابراین، نبود پیامبر در نسل یوسف موضوع مسلّم و ثابتى نیست. اگر هم چنین باشد، براى حکمت و مصلحتى بوده که خدا مى داند، نه براى ترک اولایى که به یوسف نسبت مى دهند.

    آیات و روایات معتبر نشان دهنده آن است که حضرت یوسف(علیه السلام)طبق فرمان الهى عمل مى کرد و کمال احترام را نسبت به پدر انجام مى داد; چنان که قرآن کریم مى فرماید:

    (فَلَمَّا دَخَلُوا یُوسُفَ ءَاوَى إِلَیْهِ أَبَوَیْهِ وَقَالَ ادْخُلُوا مِصْرَ إِن شَآءَ اللَّهُ ءَامِنِینَ); و هنگامى که بر یوسف وارد شدند، او پدر و مادر خود را در آغوش گرفت و گفت: همگى داخل مصر شوید که انشاءالله در امن و امان خواهید بود!

    از جمله (فَلَمَّا دَخَلُواْ عَلَى یُوسُفَ) و (قَالَ ادْخُلُواْ مِصْرَ) (واژه ورود و دخول) استفاده مى شود که حضرت یوسف(علیه السلام)در خارج شهر به استقبال پدر و همراهانش رفته بود و در ساختمان و یا چادرهایى منزل گرفته، در انتظار قدوم آنان به سر مى برد و هنگامى که پدر و همراهانش وارد شدند، حضرت یوسف نسبت به آنان اظهار محبت ویژه اى کرد: (ءاوَى إِلَیْهِ أَبَوَیْهِ) و پس از انجام دادن مراسم استقبال، از پدر و همراهانش خواست تا به مصر وارد شوند و در آن دیار سکنى گزینند; در غیر این صورت واژه ورود و دخول جایگاهى نداشت، بلکه کلمه ملاقات و مانند آن مناسب بود. علاوه بر آن، بر فرض که روایت درست باشد، دیر پیاده شدن در مقابل پدر، کار حرامى نیست تا ارتکاب آن، گناه و خلاف عصمت شمرده شود; در صورت صحیح بودن روایت  در نهایت حضرت یوسف(علیه السلام)مرتکب «ترک اولى» شده و این منافاتى با عصمت او ندارد. 





  • کلمات کلیدی : عصمت = infallibility

  • ::: سه شنبه 86/2/4 ::: ساعت 6:29 صبح :::   توسط شهرمجازی قرآن کریم 
    نظرات شما: نظر

    قرآن کریم در یکى از بخش هاى بیان داستان زندگى حضرت یوسف مى فرماید: (فَلَمّا جَهَّزَهُم بِجَهازِهِم جَعَلَ السِّقایَةَ فى رَحلِ اَخیهِ ثُمَّ اَذَّنَ مُؤَذِّنٌ اَیَّتُهَا العیرُ اِنَّکُم لَسـرِقون ) پس هنگامى که آنان را به خواربارشان مجهّز کرد، آب خورى را در بار برادرش نهاد، سپس ندا کننده اى بانگ در داد: «اى کاروانیان! قطعاً شما دزد هستید.»

    پرسیده مى شود: عبارت (إنّکم لسـرقون) نسبت سرقت دادن به دیگران است؟ آیا یوسف تهمت زد؟ باید توجه کرد معمول است که اگر چیزى در میان گروهى متشکل ربوده شود و رباینده اصلى شناخته نشود، همه را مخاطب مى سازند و این که همه در مظان اتّهام واقع شدند، موضوع زودگذرى بود که به مجرّد بازرسى بارها رفع گردید. براى این پرسش احتمالاتى داده اند:

    الف) گوینده یکى از کارمندان یوسف بوده و فریاد زده که شما کاروانیان دزدید و اطّلاع از دستور یوسف (قرار دادن پیمانه در بار یکى از کاروانیان) نیز نداشته است.

    ب) یوسف دستور داد، آن جارچى جار بزند که شما کاروانیان دزدید، ولى مقصودش این نبود که پیمانه ما را دزدیدید، بلکه مقصودش این بود که شما برادرتان یوسف را از پدرش دزدیدید.

    ج) جمله، استفهامیّه است و تقدیرش این است: (أإنّکم لسارقون) آیا شما دزدید؟

    د:و پاسخ مهم این که

    نسبت سرقت به بى گناه بر طبق نقشه بود که بنیامین از آن نقشه با خبر بود و به این جهت از اوّل تا آخر، هیچ حرفى نزد و دزدى را انکار نکرد و او مى دانست که این تهمت حقیقى نبوده و نقشه اى براى نگه دارى اوست. و اطلاع ا رسانی به حضرت یعقوب.

    ه: حضر یوسفی که خداوند او را از بندگان مخلص خود می داند او به وظیفه خود   از هر کس دیگر  آگاه تر است و الا پیامبر خدا و بنده مخلص او نمی شد.

     





  • کلمات کلیدی : عصمت = infallibility

  • ::: یکشنبه 86/2/2 ::: ساعت 8:58 عصر :::   توسط شهرمجازی قرآن کریم 
    نظرات شما: نظر

    چرا حضرت یعقوب(علیه السلام)بین فرزندانش فرق مى گذاشت؟

    (مثلا رفتار ایشان با حضرت یوسف و بنیامین(علیهما السلام)

    با دیگر برادرانشان فرق داشت)

      اظهار محبت حضرت یعقوب نسبت به دو پسرش (یوسف و بنیامین و مخصوصاً یوسف) از بین سایر فرزندان، ممکن است به دلایل زیر باشد:

      1. آن دو، کوچک ترین فرزندان او محسوب مى شدند و طبعاً نیاز به حمایت و محبت بیشترى داشتند.

      2. طبق بعضى از روایات، مادر آنها (راحیل) از دنیا رفته بود و به این جهت نیز به محبت بیشترى نیاز داشتند.

      3. نمایان شدن نبوغ و استعداد فوق العاده اى که مخصوصاً در حضرت یوسف(علیه السلام)بود، باعث شد، پدر، توجه بیشترى به او داشته باشد.

      4. با توجه به علم خدادادى که حضرت یعقوب(علیه السلام) و قدرت تشخیص آینده فرزندانش که کدام با ایمان و با تقوا و کدام به بیراهه مى روند و نیز نمایان بودن آثار ایمان و تقوا در حضرت یوسف، سبب محبت بیشتر پدر به او شد; مخصوصاً این که معیار و ملاک ارزش در مکتب توحیدى تقواست: (إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَـئـکُمْ) گرامى ترین شما نزد خداوند با تقواترین شماست.

      افزون بر اینها، تفاوت در اظهار محبت، اگر به تبعیض در عمل نینجامد، مانعى ندارد.   





  • کلمات کلیدی : عصمت = infallibility

  • ::: پنج شنبه 86/1/23 ::: ساعت 5:28 صبح :::   توسط شهرمجازی قرآن کریم 
    نظرات شما: نظر
    <      1   2   3   4   5      >