سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هرکه با دانشمندان در آمیزد، بزرگش شمرند و هرکه با فرومایگان درآمیزد، پستش بدارند . [امام علی علیه السلام ـ در سفارش به امام حسین علیه السلام ـ]
 

 

 

عصمت infallibility

اگر پیامبران معصومند، معناى آیات مربوط به حضرت آدم مانند: (فازلّهما الشیطـن عنها...»

و «...عَصى ءادمُ رَبَّهُ فغوى) چیست؟

پیش از بررسى و تحلیل این آیه ها، ذکر این نکته لازم است که نهى، دو نوع است:

1. نهى تکلیفى: در این نهى، مولى از مقام ولایت خود بر بندگانش دستور صادر مى کند که چنین کارى را نکنید. و بندگان باید به این گونه نواهى متعبّد شوند.

 2. نهى ارشادى: در این نهى، مولا بر کرسى قدرت و حکومت تکیه نزده است که این دستور را صادر کند، بلکه صرفاً مصلحت حقیقى انسان را در نظر گرفته و از باب راه گشایى و دل سوزى به انجام کارى دستور داده است.

امر و نهى ارشادى نیز بر دو قسم است: الف) ارشادى محض که در انجام آن، هیچ گونه قصد تعبدى معتبر نیست; ب) ارشادى همراه با مولویت: مثل مستحبات که علاوه بر ارشادى بودن، نوعى امر مولایى نیز در ضمن آن به چشم مى خورد که قصد تعبّد از لوازم معتبر آن است و بدون تعبّد هیچ اثرى ندارد.

بعد از این توضیح مى گوییم: نهیى را که خداى حکیم براى حضرت آدم صادر فرمود، ارشادى محض است که فقط همانند افراد خیرخواه، دل سوز و نیک اندیش، لوازم و واکنش کرداراو را گوشزد کرده است، که اگر حضرت آدم امر مولى را اطاعت مى کرد و از آن میوه ممنوع نمى خورد، ارمغانى براى مولاى خود نبرده بود، چون خداوند دستورى داده بود که آدم موظف نبود آن را اطاعت کند. اولین ارمغانى که اطاعت فرمان خدا براى آدم مى توانست داشته باشد، آن بود که در بهشت، از همه امکانات رفاهى و آسایشى برخوردار شود و با نادیده گرفتن فرمان خدا، از موقعیت فراهم آمده محروم گشت و هیچ گونه هتک حرمتى نسبت به مولا صورت نگرفته است تا به آن، معصیت اطلاق شود، بلکه حضرت آدم در ترک این دستور تنها به خودش ظلم کرد.

ارشادى بودن نهى را بررسى آیاتى که درباره حضرت آدم و بهشت هستند، تأیید مى کند که در ذیل به آنها مى پردازیم.

1. از این که جمله «فتشقى» در آیه (فَقُلنا یَــادَمُ اِنَّ هَـذا عَدُوٌّ لَکَ ولِزَوجِکَ فَلا یُخرِجَنَّکُما مِنَ الجَنَّةِ فَتَشقى * اِنَّ لَکَ اَلاّ تَجوعَ فیها ولا تَعرى * واَنَّکَ لا تَظمَؤُا فیها ولا تَضحى ) با فاى نتیجه آمده است، بهترینِ گواه بر این است که نتیجه مخالفت آن نهى، این بود که آدم و همسر وى «شقاوت» پیدا نکنند; سپس آیه بعد: (اِنَّ لَکَ اَلاّ تَجوعَ فیها ولا تَعرى) بیانگر این شقاوت است و این که تفاوت خوردن و نخوردن از میوه این درخت این است که در صورت نخوردن، برهنگى، تشنگى و گرسنگى نیست، درحالى که در صورت مخالفت، همه این ها هست و هرگز در صدد بیان مؤاخذه نیست، بلکه در صدد بیان عکس العمل طبیعى این عمل است که همان محروم شدن از نعمت ها مى باشد.

2. وقتى آدم و حوا نتیجه مخالفت خود را با دیدگان خود دیدند که لباس هایشان ریخت و با ندامت مخصوص، «عورت» خود را بهوسیله برگ ها پوشاندند، ناگهان ندایى شنیدند که مى گوید: آیا من شما را از این درخت نهى نکردم و به شما نگفتم که شیطان براى شما دشمن آشکارى است؟

این جمله، همانند گفتار ناصحى مشفق و مهربان است که وقتى طرف مقابل، از اندرز او سرپیچى کرد، به ملامت او برمى خیزد و هیچ گونه مؤاخذه اى را آن گونه که در اوامر مولوى است مقصودش نیست.

3. اگر نهى خدا مولوى بود، باید تبعات و لوازم آن، به وسیله توبه از بین برود; در صورتى که مى بینیم آدم و حوا توبه کردند و توبه آنها قبول شد، ولى تبعات آن (خروج از بهشت و...) از بین نرفت. با توجه به این مطالب، جواب از آیاتى که موهم صدور گناه از حضرت آدم هستند، روشن مى شود. بنابراین، پاسخ آیه (فأزلّهما الشیطـن)این است که لغزش، هیچ گاه ملازم با «ذنب» و «گناه» نیست. آن جا که انسان به سخن ناصح مشفق گوش فرا ندهد و دچار مشقت و زحمت در زندگى شود نیز «لغزش» صدق مى کند. هم چنین لغزش در زندگى، منحصر به مخالفت با اوامر مولوى نیست، بلکه آن جا که دستور بزرگ تر را که جنبه ارشادى و عنوان پند و اندرز دارد، گوش ندهد و با ضررهایى رو به رو گردد نیز لفظ لغزش صدق مى کند.

پاسخ آیه (و عصى ءَادمُ ربَّه فغوى) چنین است: عصى در لغت، معناى خلاف اطاعت است. اگر کسى از سخن کسى پیروى کند، مى گویند: «اطاع» و اگر مخالفت کند، مى گویند: «عصى» و روشن است که هر نوع مخالفت و پیروى نکردن، عصیان اصطلاحى نیست، بلکه آن گاه جرم و گناه حساب مى شود که با امر مولوى مخالفت ورزد، نه با امر ارشادى و حضرت آدم، تنها با اوامر ارشادى مخالفت کرد که این، با صدور جرم و گناه از ایشان ملازم نیست.

«غَوى» در لغت، به معناى گمراهى و حرمان است که بر طبق هر دو معنا، صدور گناه و معصیت از حضرت آدم لازم نمى آید، چون اگر به معناى حرمان و محروم شدن باشد، از آن جا که حضرت آدم از فواید و ثمرات بهشتى خود را محروم ساخت، نسبت «غى» به او داده شده است و اگر به معناى گمراهى بگیریم، هر گمراهى دلیل بر گناه کارى نیست. فردى هم که سخن ناصح را در مسیر زندگى، چه از نظر تحصیل یا داشتن زندگى سعادتمند و... گوش نکند و سرانجام با مشکلات رو به رو شود، گمراه شمرده مى شود، ولى هرگز در این موارد، مسئله معصیت خدا مطرح نیست. بنابراین، آیه با توجه به قراین دیگر این را مى فهماند که حضرت آدم، با امر ارشادى مخالفت کرده است و ادله عصمت، انبیا را از مخالفت چنین اوامر و نواهى منزه نمى داند.

پاسخ دیگرى که مى شود در مورد عدم عصیان حضرت آدم مطرح کرد، این است که محور بحث در عصمت، مخالفت با تشریع الهى است; یعنى آن جا که محیط، محیط تکلیف باشد و تشریع الهى به وسیله پیامبران اعلام شود، در چنین صورتى، مسئله عصمت براى پیامبران و اولیا مطرح مى گردد، ولى محیطى که آدم و حوا در آن جا زندگى مى کردند، هرگز محیط تکلیف به صورت یاد شده در بالا نبود; نه پیامبرى آمده و نه شریعتى تصویب شده بود و نه افرادى زیر بار تکلیف رفته بودند، بلکه فقط خطابى متوجه فردى شده بود که نتایج اطاعت و مخالفت تکلیف را لمس نکرده و کاملاً با آن آشنا نشده بود، بنابراین، از مخالفت حضرت آدم با فرمان خداوند، خلاف عصمت استنباط نمى شود.

قرآن کریم در این باره مى فرماید: (قُلنَا اهبِطوا مِنها جَمیعـًا فَاِمّا یَأتِیَنَّکُم مِنّى هُدًى فَمَن تَبِعَ هُداىَ فَلا خَوفٌ عَلَیهِم ولاهُم یَحزَنون ) گفتیم: همه از آن ]بهشت[ فرو شوید، پس اگر رهنمودى از من به سوى شما بیاید، آنان که از راهنمایى من پیروى کنند، نه بیمى بر آنهاست و نه اندوهگین شوند. همین معنا با اندک تفاوت در سوره طه آیه 123 آمده است.

بنابراین، دین و شریعت پس از خروج آدم از بهشت آمده است و پیش از آن، شریعت و احکامى نبوده، تا مسئله مخالفت با آن و گناه مطرح شود.

در پایان قسمتى از روایت نقل شده از امام رضا(علیه السلام) را مرور مى کنیم: خداوند متعال حضرت آدم را حجت و خلیفه خود بر روى زمین قرار داده است، نه این که او را براى بهشت خلق کرده باشد. معصیت آدم در بهشت بوده، نه روى زمین تا خطاب امر و نهى تکلیفى به او بشود، بعد از آن که به روى زمین آمد او را حجت و خلیفه قرار داد.





  • کلمات کلیدی : عصمت = infallibility

  • ::: دوشنبه 85/10/25 ::: ساعت 12:31 صبح :::   توسط شهرمجازی قرآن کریم 
    نظرات شما: نظر

    مگر در قرآن و احادیث نیامده است که پیامبران و امامان از هرگونه اشتباه و گناهى معصوم بوده اند، پس چرا در نیایش و راز و نیازهاى آنها به وفور مشاهده مى کنیم که آنان از خداوند طلب بخشش گناهان و کوتاهى در عبادت مى کنند؟

    گرچه شیعه معتقد به عصمت پیامبران و امامان(علیهم السلام) از خطا و گناه است، اما خطا و گناه مراتبى دارد:

    1ـ گناه به معناى حقیقى آن که معصیت است و ترک فعل واجب یا انجام فعل حرام است. پیامبران و امامان(علیهم السلام)کاملاً از این گونه گناه معصوم بودند، زیرا اگر مرتکب چنین گناهانى مى شدند اعتماد مردم را نسبت به خود از دست مى دادند و نقض غرض مى شد; هدف از بعثت پیامبران یا انتصاب امامان به وصایت، جلب اعتماد مردم و حجیت فعل و قول و تقریر خودشان است، تا بتوانند پیام خداوند را بى کم و کاست به آنان برسانند و آنان را به حقیقت محض هدایت کنند و به سعادت ابدى برسانند.

    2ـ گناه و خطا به معناى مجازى آن یعنى ارتکاب یا ترک کارى که مطلوب خداوند نیست; مثلاً انجام امور مباح یا مکروه که از آن به «ترک اولى» تعبیر مى شود; یعنى بهتر آن بود که آن فعل صورت بگیرد (مستحب) یا ترک شود (مکروه) یا به جاى آن فعل مباح، فعل بهترى صورت گیرد یا ترک شود، زیرا ترک آن بهتر از انجام آن است.

    پیامبران و امامان(علیهم السلام) گاه دچار حالتى مى شدند که معمولاً مقتضاى بشر بودن آنان است و نمى توانند از حالت بشرى خود خارج شوند; مثلاً هنگامى که حضرت موسى(علیه السلام) از مناجات کوه طور به میان قوم خود برگشت و آنان را گوساله پرست یافت، از آن رو که مسئولیت رهبرى مردم را به عهده برادرش حضرت هارون(علیه السلام) گذاشته بود دچار غضب شد و همان گونه که رئیس به معاون خود پرخاش مى کند، بر او پرخاش کرد که چرا از این فاجعه جلوگیرى نکردى؟ او در این کار خود ملاحظه امور فراوانى را کرده بود، اما حالت بشرى او موجب غلیان حسّ غضب آن حضرت شد. اما پس از آن که استدلال حضرت هارون(علیه السلام) را شنید و آن را قانع کننده یافت و براى همگان روشن شد که تقصیر از هارون(علیه السلام) نیست، حسّ غضب حضرت موسى(علیه السلام)فروکش کرد و رو به درگاه الهى کرد که خدایا مرا و برادرم هارون را مورد بخشش و رحمت خود قرار ده.

    بنابراین غالب عذرخواهى هاى پیامبران و امامان از قبیل عذرخواهى از ترک اولى است. و این مسئله به هیچ وجه پایان یافتنى نیست، زیرا اگر شما از میهمان بسیار عزیز و محترمى دعوت کنید و بهترین پذیرایى را از او به عمل آورید باز هم در پایان از او عذرخواهى مى کنید که بر کاستى ها ببخشد و همین مقدار از پذیرایى را با دیده منت و چشم پوشى بپذیرد.

    پیامبران و امامان نیز هر چه بیشتر به دستورهاى خدا عمل کنند باز هم احساس قصور یا تقصیر مى کنند و چون بر عظمت بى منتهاى پروردگار وقوف کامل دارند اشکشان از چشم و ناله شان از حنجره و سوزشان از جگر برمى خیزد که اى خداى مهربان به بزرگوارى خود کاستى ها را بر ما ببخشاى.

    اما حالت دیگرى نیز در پیامبران و امامان معصوم وجود دارد و آن تعلیم کیفیت مناجات و استغفار به درگاه خداوند به مردم است، زیرا دیگران نمى دانند چگونه با خداوند سخن بگویند و از پروردگار عالم درخواست کنند. آن چنان که یک خطیب یا واعظ به زبان حال شنوندگان مناجات مى کند و به درگاه الهى دعا مى کند و شنوندگان مقصود و نیاز خود را در ضمن سخنان و دعاهاى گوینده مى یابند و با او هم نوا مى شوند.





  • کلمات کلیدی : عصمت = infallibility

  • ::: جمعه 85/10/22 ::: ساعت 6:51 عصر :::   توسط شهرمجازی قرآن کریم 
    نظرات شما: نظر

    آیا پیامبران دچار سهو و نسیان و خطا مى شوند یا خیر؟ اگر چنین نیست پس مراد از آیه شریفه 286 سوره مبارکه بقره چیست؟

    پیامبران الهى از سهو، نسیان، غفلت و خطا منزه هستند، زیرا آنان معصومند; هم از جنبه علمى عصمت دارند و هم از جنبه عملى. عصمت نظیر عدالت نیست ـ که ملکه اى باشد که انسان را از گناه عمدى حفظ کند ـ بلکه عصمت، انسان را از جهل، خطا، سهو، نسیان، مغالطه در اندیشه و تفکّر هم نگه مى دارد; یعنى معصومین(علیهم السلام) هم در بخش علم، مصون از اشتباه فهمى مى باشند و هم در بخش عمل، مصون از کار ناروایند.

    در افراد متوسط، عصمت علمى احیاناً از عصمت عملى جداست، امّا هرچه بالاتر رویم، این دو جناح به یک دیگر نزدیک تر مى شوند، تا جایى که متحد مى گردند; نظیر فرشتگان که علمشان عین عمل آنهاست و بالاتر از آنها، نظیر صادر اول و از آن بالاتر، ذات اقدس حق که علمش عین عمل است و همان طور که در ملکه علمى مصون است (مَا یَعْزُبُ عَن رَّبِّکَ مِن مِّثْقَالِ...) و از جهل، خطا، سهو و نسیان و... معصوم است (وَمَا کَانَ رَبُّکَ نَسِیًّا) در مسائل عملى نیز از هر زشتى مصون است; ستم کار نیست: (وَلاَ یَظْـلِمُ رَبُّکَ أَحَدًا) زشت کار نیست: (کُلُّ ذَ لِکَ کَانَ سَیِّـئُهُ عِندَ رَبِّکَ مَکْرُوهًا). زیرا در آن مرحله، علم، عین قدرت و قدرت، عین علم اوست. پس ملکه عصمت، ملکه عملى محض نیست; چنان که ملکه علمى محض نیز نیست و انبیا عموماً(علیهم السلام) و خاتم الانبیاء(صلى الله علیه وآله)خصوصاً، هم در بخش علم معصومند و هم در بخش عمل، چون هم قول آنها و گفته شان حجت حق است و هم کار و رفتارشان در راهنمایى خلق خدا به سوى حق و هدفِ اعلى حجت است.

    حال که پیامبر معصوم است پس چرا مى گوید: (رَبَّنَا لاَ تُؤَاخِذْنَآ إِن نَّسِینَآ أَوْ أَخْطَأْنَا) یعنى چرا رسول اکرم(صلى الله علیه وآله) با آن که مقام عصمت داشت، درخواست مصونیت از خطا و نسیان مى کرد؟ پاسخش این است که، عصمتِ ایشان ذاتى نیست، بلکه به عصمت خداوند متعال معصوم هستند، پس صحیح است که از خداوند متعال مصونیتى را درخواست کند که از ناحیه خود، ضمانتى نسبت به آن ندارد و خود را در این درخواست، هم آواز مؤمنان سازد.





  • کلمات کلیدی : عصمت = infallibility

  • ::: شنبه 85/10/16 ::: ساعت 12:26 صبح :::   توسط شهرمجازی قرآن کریم 
    نظرات شما: نظر

    آیا این گفته که تنها امامان و پیامبران(علیهم السلام) معصوم بوده اند، موجب نمى شود که فاصله ما با ایشان بیشتر شود و رسیدن به مقام و درجه آنها را ناممکن بنماید و بهانه اى براى اجراى مقاصد شیطان شود؟

     

    ملکه عصمت منحصر به امامان و پیامبران(علیهم السلام) نیست و انسان هاى عادى نیز مى توانند این مقام را کسب کنند، زیرا راه ریاضت و تلاش و مجاهدت هاى نفسانى براى همگان باز بوده و دست آوردهاى آن، براى عموم است. قرآن کریم مى فرماید: (یـاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا اِن تَتَّقوا اللّهَ یَجعَل لَکُم فُرقانـًا... ); اى کسانى که ایمان آورده اید، اگر از خدا پروا داشته باشید براى شما مایه تمیز ]میان حق و باطل[ قرار مى دهد... .

    چنان که افرادى همواره در تاریخ توانسته اند به جایى برسند که یک گناه و حتى یک مکروه مرتکب نشوند، مانند حضرت زینب(علیها السلام)و... تفاوت عصمت امامان و پیامبران(علیهم السلام) با عصمت در دیگران این است که اولا: عصمتى که در امامان و پیامبران(علیهم السلام) است تضمین شده مى باشد، ثانیاً: عصمت آنان هم در عمل است و هم در علم، ولى راه براى دیگران نیز در رسیدن به مقام عصمت عملى باز است و بستگى به همت و اراده افراد در ترک معاصى و گناهان دارد.

    آن چه انحصارى است مقام نبوت، رسالت و امامت است: (...اَللّهُ اَعلَمُ حَیثُ یَجعَلُ رِسالَتَه... ).

    ...خدا داناتر است که پیامبرى خویش را کجا بنهد... خداوند، سِمَت هاى کلیدى و پست هاى حسّاس نمایندگى از طرف خود را به هر شخصى، حتى به هر معصوم فعلى نمى دهد.

    پس معصومان به اوج قلّه رسیده اند و ما باید در مسیر حرکت به قلّه حرکت کنیم. به ما گفته اند دراین مسیر حرکت کنید و اگر در این مسیر بودیم، هر چند به قلّه نرسیم و مرگ ما فرا رسد، اجر ما با خداست.





  • کلمات کلیدی : عصمت = infallibility

  • ::: دوشنبه 85/10/11 ::: ساعت 8:9 عصر :::   توسط شهرمجازی قرآن کریم 
    نظرات شما: نظر

    دلایل عصمت پیامبران را بیان کنید؟

    همان گونه که گفته شد عصمت اقسام و مراحلى دارد. براى عصمت، مراحلى را بیان کرده اند که عبارتند از: 1. مصونیت در گرفتن وحى الهى;

     2. مصونیت در تبلیغ و بیان اصول و فروع دین;

     3. مصونیت از گناه، خواه انجام حرام باشد یا ترک واجب;

    4. مصونیت از خطا در امور دیگرى هم چون اشتباه حواس در تشخیص امور مربوط به زندگى خود یا اشخاص دیگر.

     

    براى عصمت علمى (مرحله اوّل و دوم و چهارم) مى توان به دلایلى از قرآن استناد کرد; مانند آیه 26 ـ 28 سوره جن; (علم الغیب فلا یظهر على غیبه أحداً * إلاّ من ارتضى من رسول فإنّه یسلک من بین یدیه ومن خلفه رصداً * لیعلم أن قد أبلغوا رسلـت ربّهم و أحاط بما لدیهم و أحصى کلّ شىء عدداً); داناى نهان است و کسى را بر غیب خود آگاه نمى کند; جز پیامبرى را که از او خشنود باشد که ]در این صورت[ براى او از پیش رو و از پشت سرش نگهبانانى خواهد گماشت، تا معلوم بدارد که پیام هاى پروردگار خود را رسانیده اند; و ]خدا[ بدان چه نزد ایشان است، احاطه دارد و هر چیزى را به عدد شماره کرده است.

    براساس این آیه، خداوند علم غیب را در اختیار فرستادگانى که مورد رضاى او هستند قرار مى دهد; هم چنین مأمورانى را از پس و پیش، مراقب پیامبران خود قرار مى دهد، تا آنها اوامر الهى را درست ابلاغ کنند، از این رو لازم مى آید که پیامبران، هم در دریافت وحى و هم در ارائه آن به مردم معصوم باشند. در این مورد، به آیاتى دیگر نیز استناد شده است که برخى از آنها عبارتند از: اعلى، آیه 6 و 7; نمل، آیه 6; نجم، آیه 3 و 4; طور، آیه 48.

    امّا در مورد عصمت عملى و مصونیت آنها از گناه، اگر ما تاریخ زندگى انبیاى الهى را مطالعه کنیم، به این واقعیت پى خواهیم برد که آنها از هرگونه گناه و معصیت مبرّا بوده اند و اگر پیش از بعثت نیز از گناه و اشتباه مصون نمى بودند و سوء سابقه مى داشتند، مخالفان با این حربه مى توانستند حیثیت اجتماعى آنها را از میان برده، به اهداف شوم خود دست یابند، حال آن که اثرى از سوء سابقه آنها در تاریخ وجود ندارد.

    براى اثبات مصونیت از گناه، به آیات بسیارى از قرآن و دلایل عقلى استناد شده است که از جمله، آیه 90 سوره انعام است: (اُولـئکَ الَّذینَ هَدَى اللّهُ فَبِهُداهُمُ اقتَدِه); اینان، کسانى هستند که خدا هدایتشان کرده است، پس به رهبریشان اقتدا بفرما.

    روش استدلال به این آیه و آیاتى از قبیل آن، این گونه است:

    الف) هر معصیتى گمراهى است.

    ب) کسى که از جانب خدا هدایت شده باشد، گمراه نیست.

    ج) انبیا از جانب خدا هدایت شده اند. نتیجه آن که انبیا از گناه مبرا و داراى مقام عصمت هستند.

    امّا دلیل عقلى: مى دانیم که هدف عمومى بعثت پیامبران، تربیت مردم است. یکى از شرایط تعلیم و تربیت افراد این است که شخص مورد تربیت، به صدق گفتار مربى خود ایمان داشته باشد و تحقق آن در گرو هماهنگى گفتار و رفتار مربى است و چنان چه رفتار مربى برخلاف گفتارش باشد، مورد پذیرش واقع نخواهد شد. هدف از بعثت انبیا که تربیت و هدایت مردم است، محقق نخواهد شد، از این رو لازم است ایشان از عصمتى برخوردار باشند که گفتار و رفتارشان کاملاً با هم مطابقت داشته باشد و این، اختصاص به دوران نبوت پیامبران ندارد، چرا که اگر پیامبرى سوابق خوبى نداشته باشد، گرچه الآن خوب باشد، امّا گفتارش در مردم تأثیر ندارد، بنابراین لازم است انبیا قبل از بعثت نیز از هرگونه گناهى مبرا و معصوم باشند، تا بتوانند با ارائه شخصیتى خالى از هرگونه سوء سابقه و ارائه الگویى تمام عیار، به تربیت مردم بپردازند.





  • کلمات کلیدی : مناسبتها

  • ::: یکشنبه 85/10/10 ::: ساعت 1:5 صبح :::   توسط شهرمجازی قرآن کریم 
    نظرات شما: نظر

    اقسام عصمت را بیان کنید؟

    ما شیعیان، انبیاى الهى را از گناه معصوم و از خطا مصون دانسته و هرگز میان کبیره و صغیره، عمد و سهو، پیش از دوران نبوت و پس از آن، فرقى نمى گذاریم.

    عصمت، حالتى است که شخص را از قرار گرفتن در خطا و گناه باز مى دارد; بنابراین براى ایشان دو نوع عصمت مطرح است:

     یکى عصمت از خطا و اشتباه که به آن عصمت علمى مى گویند

     و دیگرى مصونیت از گناه که عصمت عملى نام دارد.

    www.adleelahi.parsiblog.com





  • کلمات کلیدی : مناسبتها

  • ::: جمعه 85/10/8 ::: ساعت 12:18 صبح :::   توسط شهرمجازی قرآن کریم 
    نظرات شما: نظر

    عصمت را تعریف کنید؟

     «عصمت» در لغت به معناى محافظت و ممانعت به کار رفته است و از کار برد آن مى توان فهمید که مراد محافظت و ممانعت از شر، امور ناگوار و ناپسند است.

    در قرآن کریم مشتقات واژه عصمت سیزده بار به کار رفته است که در بیشتر موارد به همان معناى لغوى است.

    در علم کلام عصمت را این گونه تعریف مى کنند:

    عصمت پیراسته بودن از گناه و نافرمانى ـ چه صغیره و چه کبیره ـ و از خطا و نسیان است.

     www.askquran.ir

    کانون گفتمان قرآنی





  • کلمات کلیدی : مناسبتها

  • ::: پنج شنبه 85/10/7 ::: ساعت 1:12 صبح :::   توسط شهرمجازی قرآن کریم 
    نظرات شما: نظر

    در آیه 40 سوره توبه «ثَانِىَ اثْنَیْنِ إِذْ هُمَا فِى الْغَارِ.. .» ، مصداق آن دو نفر چه کسانى هستند؟ با توجه به عصمت پیامبر و نص صریح آیه فوق که همراه پیامبر مى ترسید ، نه خود پیامبر و خدا آرامش و سکینه را بر دل همراهش فرستاد تا آرام شود و.. . بفرمایید این آیه ، به خصوص جمله آخر آن چه معنا و مفهومى دارد؟ با توجه به آیه «إِنَّا لَنَنصُرُ رُسُلَنَا وَ الَّذِینَ ءَامَنُواْ فِى الْحَیَوةِ الدُّنْیَا وَ یَوْمَ یَقُومُ الاَْشْهَـدُ» (مؤمن ، 51)

     

    در مورد در غار بودن ابى بکر با پیامبر که در آیه 40 سوره توبه به آن اشاره شده ، هرچند برخى ازعلماى اهل سنت ، مانند فخر رازى کوشش کرده اند تا از این آیه ، فضایلى را براى ابى بکر استنباط کنند ، ولى با دقت در آیه روشن مى شود که این آیه نه تنها هیچ دلالتى بر فضیلت او ندارد ، بلکه بر مطاعن او نیز دلالت مى کند ; زیرا :

    اولا ، کلمه «صاحب » در لغت به معنى «همنشین » و «همسفر» به طور مطلق است ، اعم از اینکه همنشین و همسفر شخص خوبى باشد یا شخص بدى ، چنانکه در آیه 37 سوره کهف در داستان آن دو نفر که یکى با ایمان و خداپرست و دیگرى بى ایمان و مشرک بود ، مى خوانیم :«قال له لصاحبه و هو یحاوره أکفرت بالّذى خلقک من تراب » .

    ثانیاً ، برخى ضمیر «علیه » در جمله «فأنزل الله سکینته علیه » (توبه ، 40) را به ابى بکر برگردانده و گفته اند که پیامبر نیاز به سکینت و آرامش نداشت ; بنابراین نزول سکینت و آرامش براى همسفرش ابى بکر بوده و بدین وسیله خواسته اند فضیلتى را براى ابى بکر ثابت کنند که سکینت الهى بر او نازل شده ; در حالى که ضمیر علیه به ابى بکر برنمى گردد ; بلکه به رسول خدا(صلى الله علیه وآله) برمى گردد ; به چند دلیل :

    1 . همه ضمیرهاى در «إلاّتنصره » ، «نصره » ، «أخرجه » ، «لصاحبه » و «أیّده » به پیامبر برمى گردد ; بنابراین معنا ندارد که از میان همه این ضمایر ، فقط ضمیر «علیه » را به ابى بکر برگردانیم ; با اینکه قرینه قطعیه اى در کار نیست و همه ضمیرهاى قبل و بعد آن به پیامبر برمى گردد .

    2 . تمام بحث این آیه و دو آیه قبل آن ، بر محور یارى خداوند نسبت به پیامبر دور مى زند و مى خواهد بفهماند که اگر شما پیامبر را یارى نکنید ، خداى متعال یارى اش خواهد کرد ; همان گونه که در غار با جنود الهى او را یارى فرمود .. . ; بنابراین چگونه ممکن است کسى را که تمام بحث آیه بر محور او دور مى زند (پیامبر) را رها کرده و به سراغ کسى برویم که به عنوان تبعى از او بحث شده (ابى بکر) و ضمیر «علیه » را به او برگردانیم ; در حالى که برگرداندن ضمیر به ابى بکر اصلا با سیاق آیات سازگارى ندارد .

    3 . در آیاتى از قرآن کریم (توبه ، 26 و فتح ، 26) مى خوانیم : هنگامى که پیامبر در شرایط سخت و مشکل قرار مى گرفت ، سکینت الهى بر او نازل مى شد و بدون شک ، پیامبر در «غار ثور» که دشمنان در تعقیب او بودند ، لحظات سختى را مى گذراند و نیاز به سکینت داشت ، بنابراین ، معنا ندارد که بگوییم پیامبر نیاز به سکینت نداشت و ضمیر «علیه » را به ابى بکر برگردانیم ; بلکه به قرینه این آیات و قراین دیگر که گفته شد ، معلوم مى شود ضمیر «علیه » به پیامبر برمى گردد و نزول سکینت فقط بر پیامبر بوده است و اگر دقت شود ، این خود یکى از مطاعن ابى بکر به حساب مى آید ; زیرا در آیات دیگر مى خوانیم : «فأنزل الله سکینته على رسوله و على المؤمنین ; (فتح ، 26) پس خدا آرامش خود را بر فرستاده خویش و بر مؤمنان فرو فرستاد» ; ولى در اینجا نزول سکینت فقط بر پیامبر بوده (علیه ) ، و معلوم مى شود که ابى بکر ، لیاقت نزول سکینت الهى را نداشته وگرنه بر او هم نازل مى شد ; همان گونه که در آیات دیگر فرموده : خداوند سکینت را هم بر پیامبر و هم بر مؤمنان نازل کرد (فتح ، 26 و توبه ، 26) .

    افزون بر آن ، از این آیه شریف فهمیده مى شود که هرچند ابى بکر همراه پیامبر بود ، (إذ هما فى الغار) ; ولى خداى تعالى هیچ عنایتى به او نداشته ، زیرا کلمات : «نصره » ، «سکینته علیه » ، «أیّده » که حکایت از عنایت الهى دارد ، در همه ضمیر مفرد آورده شده که فقط به پیامبر برمى گردد و هیچ نظرى به ابى بکر ندارد ، و با آوردن کلمه «لاتحزن » خبر از سستى و ضعف درونى ابى بکر داده که پیامبر او را دلدارى داده است ; بنابراین ، به نظر مى رسد خداوند متعال با اشاره به این واقعه در این آیه خواسته به ما بفهماند که همراه بودن ابى بکر با پیامبر در غار ثور که در تاریخ نقل شده ، فضیلتى براى ابى بکر نیست ، و با ظرافت خاصى مطاعن او را براى اهل دقت و حقیقت در این آیه بیان کرده است .





  • کلمات کلیدی : مناسبتها

  • ::: جمعه 85/9/24 ::: ساعت 9:15 عصر :::   توسط شهرمجازی قرآن کریم 
    نظرات شما: نظر

    آیا آیه تطهیر بیانگر عصمت دوازده امام(علیهم السلام) است ؟

    اگر دلالت بر عصمت آنان دارد ، عصمت ذاتى را ثابت مى کند،

    یا عصمت کسبى و عرضى را ؟

    بر فرض ثبوت عصمت ذاتى ، این که بگوییم ائمه هدى(علیهم السلام) عصمتشان ذاتى است و از این جهت گناه نمى کنند ، اگر دیگران نیز چنین باشند ، گناه نخواهند کرد ; پس امتیاز معصومین(علیهم السلام) به چیست ؟!

     

    خداوند متعال در این آیه شریفه مى فرماید :

    «إنّما یرید اللّه لیذهب عنکم الرّجس أهل البیت و یطهّرکم تطهیراً ; (احزاب ، 33) خداوند اراده کرده است ، که ناپاکى و پلیدى را از شما ]اهل بیت پیامبراکرم(صلى الله علیه وآله)[ دور کند ، و شما را از هر نظر پاک سازد .»

     

    کلمه «إنّما» در آیه ، انحصار خواست خداوند متعال را مى رساند و مى فهماند که خدا خواسته است ، رجس و پلیدى را تنها از اهل بیت(علیهم السلام) دور کند و به آنان عصمت عطا کند .

     

    قطعاً مراد از «اهل البیت » زنان آن حضرت نیستند ; زیرا به قرینه اى که در خود آیه است (و آن تفاوت ضمیرها است ; چون هیچ گاه صحیح نیست قرآن کریم ضمیر مردان را به زنان ارجاع دهد و بگوید : «عنکم » ; بلکه اگر مقصود همسران اهل بیت بودند ، باید مى فرمود : «عنکنّ») و روایات متعددى که در تفسیر این آیه ـ از منابع معتبر اهل تسنن و شیعه ـ و از شخص پیامبراکرم(صلى الله علیه وآله) نقل شده است ، ثابت مى کند که مخاطب در این آیه ، پیامبراکرم(صلى الله علیه وآله) و على و فاطمه و حسن و حسین (علیهم السلام)مى باشند .

    یک نمونه از آن احادیث ، داستان حدیث کساء است که پیامبراکرم(صلى الله علیه وآله) على و فاطمه و حسن و حسین(علیهم السلام) را فرا خواند ; حضرت عبایى بر آن ها افکند و فرمود :

    خداوندا ! این ها خاندان منند ; رجس و آلودگى را از آن ها دور کن و در همین هنگام آیه تطهیر نازل شد .

    ادامه مطلب...



  • کلمات کلیدی :

  • ::: پنج شنبه 85/9/23 ::: ساعت 12:17 صبح :::   توسط شهرمجازی قرآن کریم 
    نظرات شما: نظر

     

     

     

    آیا عصمت فقط مخصوص چهارده معصوم است ؟

     

    خیر ، «عصمت » مخصوص چهارده معصوم نیست ، و در افراد دیگر نیز متصوّر است .

     

    عصمت به مفهوم مصطلح آن موهبتى الهى است که پس از وجود زمینه و شایستگى ، تحت شرایطى به شخص معصوم افاضه مى شود ، و چنان که آیه تطهیر (احزاب ، 33) ، و برخى آیات دیگر (آل عمران ، 42 ; دخان ، 32 ; ص ، 46 ـ 47 و.. .) ، براین مطلب دلالت دارد .

     

    به عقیده دانشمندان شیعه ، علاوه بر چهارده معصوم ، پیامبران و فرشتگان نیز معصومند ، و عصمت آنان با ادله عقلى و نقلى ثابت شده است .

     

    قرآن کریم در برخى آیات ، از «معصومان » ، به عنوان عباد «مخلَص » یاد کرده است ; بندگان مخلَص ، کسانى هستند که از دستبرد تسویلات شیطانى در امان بوده ، شیطان هیچ طمعى در گمراه کردن آن ها ندارد . هر چند قدر متقین از «مخلَصین » (معصومان ) ، پیامبران و امامان هستند ، اما آیات شریفه اطلاق و عمومیت دارد ، و ابائى از صدق بر دیگر انسان ها ندارد . لذا در بین افراد دیگر ـ بجز در چهارده معصوم و پیامبران ، ـ نیز معصومینى وجود دارند.

    چنان که آیه 42 سوره آل عمران می فرماید:

     

    «یَـمَرْیَمُ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَــکِ وَطَهَّرَکِ وَاصْطَفَــکِ عَلَى نِسَآءِ الْعَــلَمِینَ» ;

    بر عصمت حضرت مریم (که نه پیامبر است و نه امام ) ، دلالت دارد .

     





  • کلمات کلیدی : عصمت = infallibility

  • ::: یکشنبه 85/9/19 ::: ساعت 2:6 عصر :::   توسط شهرمجازی قرآن کریم 
    نظرات شما: نظر
    <   <<   6   7   8   9   10      >